انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

آی برف آی برف چهره سفیدت پیدا نیست

اگر احمد شاملو از بی عشقی می نالید  ما هم چهار سال شعارمان چیزی بود معادل این - عنوان این نوشته -   در دیاری که فصل هایش همه رنگ سبزند و سرما واژه ای که با کولرهای گازی تلق تلق کنان وارد مرزهایش شده است.

و  این روزها نمی دانم چرا این قدر با شاملو از همیشه خوش ترم.  خصوصا این واژه یاردان قلیش بدجوری به دلم چسبیده و آن صفت کبیر برای همه جلادان و آدم کشان تاریخ سرزمینم  از داریوش گرفته تا این حضرت والا شاه عباس کبیر . و چقدر این آدم هوشمند بود و خوب می توانست صفت های مشترک بین آدم ها را پیدا کند و کلمات بلااستفاده را برایشان با استفاده کند.

 چقدر بی تکرارند شاملو ها و دولت آبادی ها و فروغ هاو...... در فرهنگ رو به فراموشی ما و چقدر من دیوانه وار منتظر زاده شدن فرزندان خلف انسان هایی شجاع ، دانا و بی نظیر چون شاملو هستم که هنرشان را رسالتی می دیدند برای نجات جهان نه ابزاری حتی برای کسب نام.

روزی ما کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود بوسه است

و هر انسان برای هر انسان برادری است

روزی که دیگر درهای خانه هاشان را نمی بندند

 قفل افسانه ایست 

و قلب برای زندگی بس است

 روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی

نظرات 4 + ارسال نظر
shadmane شنبه 12 دی 1394 ساعت 07:07

سلام
صبح شنبه شما بخیر و خوشی
خوبید؟ قرار نبود که اینقد کم کار باشید. البته شما سطح کار و نوشته رو پایین نمی اورید مثل من.
القصه ظاهرا امشب هوا خیلی سردتر میشه. امید که برفی هم بیاد و شما بیشتر بتونید لذت ببرید
زت زیاد
شادمانه

چقدر مهربانی شادمانه جان . دی و برف مرا یاد فروغ می اندازد و آن دست های جوانش که در زیر بارش یکریز برف دفن می شد.
شاد باشی و پایدار

shadmane شنبه 28 آذر 1394 ساعت 09:47

هواشناسی فردایی بارانی و برفی پیش بینی کرده ست. امید که شما لذت ببرید
الان که به گذشته ام نگاه میکنم. حس میکنم خیلی چرخ زده ام. به فراخور درک و مقدوراتم سرک کشیدم. گاه و بیگاه به خیلی چیزها شک کرده ام. اما بعد از مدتی یه چارچوبی سرهم کردم یا به یه چارچوب بسنده کرده ام. شاید توان بی ایمانی نداشته ام. شاید فریفته ظاهر ارام مومنان شده ام.
بگذریم. هنوز هم خواندن برایم جذاب و شیرینست. چه کتاب و چه نوشته های وب لاگها. خواندن سرمایه ایست که فک کنم اگر به کهنسالی برسم از ان بهره خواهم گرفت

قطعا ما پیرمردها و پیرزن های آرام و قانعی خواهیم بود اگه چند کتاب و یک اینترنت پر سرعت به ما بدهند.
ممنونم از آرزوی برفی ات

shadmane سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 08:11

امروز هم دوباره برفی شد
امید که لذت ببرید از هوای برفی و سپیدی برف

و من این سه شنبه برفی در تهران نبودم حالا دست به دعایم برای هفته آینده . یکی از آرزوهای دوران نوجوانیم این بود تبعید بشم سیبری ولی نمی دونم چرا خط استوا شنید

shadmane یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 14:01

زمانی که جوون بودم کلیدر و جای خالی سلوچ رو از دولت آبادی خوندم، خیلی تحت تاثیر قرار نگرفتم. بنظرم کلیدر خیلی طولانی بود. یا حداقل واسه اون دوران من خیلی طولانی بود اخرش که رسیدم اولش رو تقریبا فراموش کرده بودم.
اون زمانا من بیشتر رضا براهنی بخاطر رازهای سرزمین من ش خیلی دوست داشتم و بعدتر نوشته های احمد محمود.
متاسفانه من ذهن و درک شعری ام خیلی ضعیفه

و درست برعکس شما من وقتی سوم دبیرستان بودم کلیدر رو خوندم اونم همه ده جلد رو اونم درست وسط امتحانات ثلث دوم و تعجب این که معدلم هم شد 17 ولی جای خالی سلوچ رو تو دانشگاه خوندم و خیلی دوستشون داشتم. براهنی هم واقعا زیبا :آزاده خانم و نویسنده اش........
چه خوب که نویسندگان و تجربه های داستانی مشابه ای داشته ایم حتی اگر دیدگاه هایمان متفاوت باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد