کاش دنیا ساده بود و من محصور این کیبوردها نبودم . گوشی ام را به دست نمی گرفتم و حجم فاصله ها را با صدا نمی شکستم.کاش این همه کارخانه و خانه پیچیده نبود.
کاش برای روشن کردن آتش دست نمی گذاشتم روی دکمه ای و ثانیه ای بعد می دیدم آتش بی هیچ چوب و ذغالی شعله می کشد .
حیف شد حیف شد حالا که این همه هست من به سختی پیچیدگی جهان را درک می کنم و به حرکت حیرت آور رود در بستر نیمه سنگی اش فکر نمی کنم ، از دیدن کوه شگفت زده نمی شوم. رویش و مرگ درختان و گیاهان مرا متعجب نمی کند. نمی توانم خورشید را ببینم که چقدر عجیب و قدرتمند می تابد در گرمای تابستان و چه نرم می شوددر زمستان. نه دیگر نمی توانم از دیدن آتش شاد شوم و اشک بر چشمانم بنشیند از حیرت و ترس و احترام.
افسوس دست ساخته های خودم مرا چنان به خود مشغول کرده که دیگر جایی برای شک کردن هم باقی نمانده است.
دلم یک دنیا اسطوره می خواهد . به شکل احمقانه ای وقتی می خوانم اجدادم در گذشته آتش را سجده می کرده اند که از بلای سرما نجاتشان می داده است و می اندیشیده اند که زمین ، مادرشان را نباید بیالایند پس به گاه مردن جسدشان را بر کوه ها رها می کردند که به حمله اهریمن سر از زمین برآورده بود نه به اراده اهورا و آب را پاکیزه نگاه می داشتند که اسوره آناهیتا راضی بماند از مهرشان و این باد ، باد وزنده را خشنود می کردند با دود کردن اسپندی و عطر افشانی ، آری به شکل احمقانه ای دلم می خواهد در آن دوره می بودم سرگردان میان دشت های سرد روسیه ، آواره به سوی گرما ، تقلا کنان برای زنده ماندن ، رنج کشیدن از گرسنگی و درد .
راستش وقتی فکر می کنم که همه می میریم می اندیشم چندان هم فرقی نمی کند با چه چیزهایی زیسته باشیم ولی شاید فرق داشته باشد که چقدر از زندگیمان لذت برده باشیم و این همه تکنولوژی این همه پیچیدگی سوغاتش برای ما آسودگی نبود. حداقل این که شاید برای من نبوده.
( دارم مقاله ای می نویسم در مورد محیط زیست در دین زرتشتی ، این است که افاضاتم هم این روزها رنگ و بوی اسطوره های کهن را گرفته است ، خیلی جدی نگیرید )
متن بسیار دلنشینی بود. یه قسمتش منو یاد فیلم midmight in paris انداخت. :)
این زندگی کردن در دوره های قبل واسه منم جذابیت داره. مخصوصا قبل از دوره ی صنعتی شدن و ماشین آلات..
شاید اشتباه می کنم ولی یه حسی راجع به این موضوع دارم که قبل از این دوران انسان ها در متن زندگی جریان داشتند و حالا انگار به حاشیه رفتند! ارتباطات مجازی... نیازهای غیر واقعی...
ممنون . من این فیلم رو ندیدم متاسفانه ولی احتمالا باید خوشم بیاد.
واقعیت اینه که یه جور حس نوستالژیک برای ما داره ولی کافیه یه هفته بریم توی یه روستای بدون برق زندگی کنیم که هر چی حس داریم کلا سه فاز از سرمون بپره.
راست می گی ما مسحور دست ساخته های خودمون شدیم و از مسحور طبیعت بودن در اومدیم. سحر موجود در طبیعت به ما ارامش می داد اما این دست ساخته ها به قول تو ما رو وادار می کنه که یه سری نیازهای غیر واقعی داشته باشیم .
شرایط ما داره روز به روز پیچیده تر و بدتر هم می شه علیرغم همه پیشرفت هایی که جهان داره یا امیدوار که داشته باشه.این فرایند فقط نابودی زمین رو در پی خواهد داشت
سلام
روز اول کاری هفته شما بخیر و خوشی
کم کارتر از قبل شدیدها! امید که شاد و تندرست باشید
امروز به طور تصادفی اومدم اینجا . ممنون من که روز اول آخر کاری ندارم الحمداله. شب و روز در خدمت کارم هستم. ساعت چهار صبح خوابیدن و نه بیدار شدن و تمام روز در حال نوشتن بودن ، اونم برای قشر معلم که مثلا تابستونش تعطیله واقعا نوبره. گرچه شکایتی ندارم این هم بگذرد
فکر کنم مشیری هم دلش برای همین چیزها تنگ شده که سروده
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد
به کوه خواهد زد
به غار خواهد رفت.
.....
البته مضمون شعر اعتراض به جنگ و نابرادریها است. اما من همیشه این بخش را به چشم آرزویی برای ساده زیستی و بازگشت به طبیعت بخاطر سپرده ام.
....
در وبگردیهایم با شما آشنا شدم. از این آشنایی خوش بختم.
اره شعر زیباییه. و شاید هم ارزوی زیبایی برای عده ای از ما
از آشنایی با شما خوشبختم مهسا خانم
سلام
صبح شنبه شما بخیر و خوشی
سلام
شب یک شنبه جنابعالی هم به خیر و خوشی باد دوست گرامی
سلام
خبر قابل بعرضی نیست جز اینکه شنبه یه مصاحبه عجیب و غریب برای دکتری داشتم
امیدوارم نتیجه خوبی در پی داشته باشه این مصاحبه براتون
سلام
صبح بخیر
خوبید؟ چه حال و چه احوال
ظهر شما هم به خیر و خوشی
کار و کار و کار . تنهای خبریه که دارم این روزها. امیدوارم شما اوضاع خوبی داشته باشید
نیستی بانو؟!
شرمنده گرفتار کار های عقب مونده هستم . ممنون از حضورت
کم کار شده اید بانو
بله متاسفانه خیلی سرم شلوغه . ممنون از سر زدن ها و احوال پرسی ها
راستی مشکل وبلاگ حل شد؟
سلام
از من دلگیر و دلخور نباشین. قهر هم جزو همین موارداست خوب نیست اصلا کسی قهر کند.قدیم یه حرفهایی پشت سر دخترهایی که قهر می کردند می گفتند. خداگواهه.
بعدهم شاعر فرموده فرزند زمان خویشتن باش.
نمی دونم واقعا چی بگم. قهر هم یادم نمیاد بوده باشم. پاسخی دادم به مذاق شما خوش نیومد . دعوا که نداریم . من معتقدم سیاست یک بام و دو هوا معنا نداره اگه قضاوت ناعادلانه و یک طرفه در مورد شخصیت های بزرگ شیعه بده ، نادیده گرفتن حداقل سه شخصیت بزرگ سنی هم درست نیست .
متاسفانه من نتونستم فرزند زمان خودم باشم صدمات زیادی هم خوردم از این مساله . ممنون که نصحیت خوبی کردید
سلام
صبح بخیر
امید که هفته خوبی در پیش رو داشته باشید
از پیشنهاد سخاوتمندانه شما ممنونم، احیانا اگه فرصت کافی داشته باشم که بتوانم بر کمال گرایی ام غلبه کنم و مطلبی بنویسم، از کمک شما بهره خواهم برد
سلام
امیدوارم شما هم شنبه و هفته خوبی پیش روتون باشه.
خواهش می کنم . وبلاگ گروهی که کم نیست این هم می تونه یه وبلاگ گروهی باشه.
کیارستمی بت نبود، خانه دوست کجاست ش هم به دلم ننشست، یا اصلا نفهمیدم، مشق شب که بدتر، با همه اینها خودش دلنشین بود، خیلی دلم گرفت از رفتنش، سخته وب نداشته باشی و روی دیوار مردم بنویسی
برای عده ای مثل من کیارستمی به خاطر نگرش مستقلش بزرگ بود گرچه برخی از آثارش مانند طعم گیلاس عالی بودند در دید من
. پس وب شما دچار سرنوشت بلوگفا شده . حالا میخواید یه پست بزنید همین جا ، قابلی نداره
خوشحالم که بازهم نوشته های شما را می خوانم
سپاسگزارم
بی روحی این دنیای تکنولوژی زده را با این نوشته خوب حس کردم.زیبا بود
این بی روحی متاسفانه ما رو از واقعیت های خودمون دور کرده . و ما دیگه شگفت زده نمیشیم از این همه پیچیدگی های پیرامونمون
جدی گرفتم و چه زیبا نوشته بودی
ممنون