تابستان عجیبی بود .از اوایل خرداد برای من شروع شد و تا دو هفته دیگر هم ادامه خواهد داشت. همه از گرمای هوا می نالیدند و من تازه امروز وقتی ساعت دو بعدازظهر بود و کولر روشن نشده بود فهمیدم که پاییز دارد می رسد. تمام این سه ماه را تقریبا پشت منیتور یا کتاب ها گذراندم . حاصل این نشستن مداوم تقریبا 400 نوشته تایپی در قطع A4 است و بس که قطعا می افتد گوشه کتابخانه دانشگاه و هیچ به جهان نخواهد افزود و باز احساس بیهودگی را به من هدیه خواهد کرد. گرچه در بین این نوشتن های مدام سری هم به کتاب های رمانی می زدم که از نمایشگاه کتاب خریده بودم و یا از شهر کتاب آنلاین ، جزاین دیگر کار مفیدی انجام ندادم. اما هنوز تابستان ادامه دارد با کولر یا بی کولر با هرم گرما یا بوی پاییز هرچه هست من هنوز دو هفته دیگر وقت دارم که حداقل برای خودم زندگی کنم . قطعا دو هفته دلنشینی خواهد بود خاصه با این کتاب های مانده توی کتابخانه که جوری چیدمشان که هر روز باید سلامشان کنم.
خیلی عالی
مهم اینه ادم کاری کنه ک واقعا دوستش داره :)
بقیش مهم نیست
واقعا همینه . در فرهنگ عامه در مورد لحظات لذت بخش می گن ساعاتی که جزو عمرمون حساب نمی شه ولی من معتقدم اتفاقا این همون ساعاتیه که دقیقا زندگی واقعی داشتیم
واو از ایم منظر ندیده بودم! مهمانی اونم از نوع تابستانی و حتما طولانی مدت!
اره عزیزم یه دنیا مهمون چون اونا هم فکر می کنن من سه ماه تعطیلم
تابستون برای من زندگی با اعمال شاقه است چون نه هواشو دوست دارم ، نه پرکاری مضاعفشو و نه مهمون هایی که وجدانشو از بیکار بودن من کاملا راحته و اقامت ده روز رو ترجیح می دن به هر چیزی
دلمون رو آب کردی فرزانه بانو خوشبحالت که مدرسی و سه ماه تابستان طلایی و یک ماه از بهار سرخوش رو برای خودت زندگی میکنی روزهای اول استخدامم از معاونمون پرسیدم امیدی به ماندن هست؟ گفت بله می مانی و 30 سال خدمت میکنی و بدجور هم پشیمان میشی!
البته ستاره جان من هم همیشه می گم کارمندها چه موجودات خوشبختی هستن همون کار اداره رو که انجام بدن تو خونه دیگه کار اداری ندارن.ولی خب واقعیت اینه که این طوری نیست. تابستون ما هم که از خرداد شروع می شه و با شهریور به اتمام می رسه همیشه با نوشتن و تحقیق ادامه پیدا می کنه و به نظرم اگه به ما هم می گفتن لطفا بیاید سرکار حداقل تکلیف خودمون و دیگران روشن بود و این طوری هی دسته به دسته مهمون راه نمی نداختیم به علت مثلا تعطیل بودن
خوش بگذره بهت عزیزم :*
ممنونم رها جان
امان از تنبلی
حس و حال ایجاد یه وب لاک نباشه، اونوخ تو وب لاگ شما عقده گشایی می کنم
بعد از کیارستمی، رشیدی!
متاسفم
اونقدر دمغ بودم که نفهمیدم 400 صفحه کار انجام دادی، خداقوتت بده، امیدوار باش،به اینکه این کارها شاید مثل یه تمرین باشه که مهارتهای جانبی ت افزایش پیدا کنه. بنظرم فقط بخشهای از زندگی بیشتر به خودمون تعلق داره، بخشهای بیشترش رو دیگران حضور پررنگ دارن
حتما یه وب جدید بزنید . وبلاگ فعلیتون ظاهرا کلا از کار افتاده من هر وقت میام سر می زنم ولی متاسفانه همچنان در راه اداره مونده.
این هنرمند ها شخصیت های اثرگذاری بودند ولی این سال های اخیر عملا به علت بیماری متاسفانه از پا افتاده بودن. روحشون شاد باشه
400 صفحه کار بیهوده انجام دادن و ندادنش واقعا فرقی نداره. برای من همین چند روز باقی مونده از تابستون الان مهمه .ولی به قول شما می شه مثبت هم بهش نگاه کرد . فعلا از زاویه تلخ دارم نگاش می کنم تا کمی فاصله بگیرم ازش و بغضم کم بشه
سلام
رشیدی هم رفت! گویی اشناها دارند پر می کشند و غربت بیش از پیش رخ نمایی میکنه
روزت بخیر ، هفته خوبی در پیش رو داشته باشی
سلام
بله متاسفانه امسال سال رفتن بزرگان عرصه هنر و ادبیاته . روحش شاد
شما هم هفته خوبی در پیش داشته باشید
امیدوارم این دو هفته حسابی بهتون خوش بگذره..
ممنونم مینو جون
شهریور امسال عجیب هوا خوب شده، انگاری رفته به استقبال ماه مهر.
قدر این دو هفته رو کسی می دونه که بعدش رو دور کار باید بیفته. امیدوارم حسابی بهتون خوش بگذره.
۴۰۰ صفحه، خودش دنیایی حرف باید باشه. پایان نامه هستش؟
اره واقعا شهریور پاییزی خوبی داریم. امیدوارم وسط دی یکهو تابستون هوس برگشتن به سرش نزنه فقط.
خیلی برای این دو هفته خوشحالم و واقعا دارم ازش لذت می برم. ممنون.
نه پایان نامه لذت بخشه این کار اجباری بود متاسفانه