انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

کبوترهای اهلی


کبوترهای حرم هراسی از آدم ها به دل ندارند ، به نزدیک شدن صدای پای آدمی هراسان پر نمی زنند و نمی روند جای دور دست که دیده نشوند که هدف قرار نگیرند. کبوترهای حرم ، آدم های مهربانی را می بینند که ارزن به دست نانی به آن ها می دهند و با مهر به تماشایشان می ایستند. کبوترهای حرم ، اهلی شده اند به محبت و به دوست داشته شدن به قرار گرفتن در حریمی امن.

یادم هست اما در مشهد برخی از پسربچه ها و تک و توک دختر ها، پلخمانی ( وسیله ساده که از چوب و تکه ای کش ساخته می شد و برای شکار پرندگان استفاده می کردند) در دست داشتند و ساعت ها در کوچه ها و خیابان ها ، سر به آسمان چقوک ها ( گنجشک به لهجه مشهدی) یا موسی کو تقی ها( نخندیدخب مشهدی ها به کفتر چاهی می گن موسی کو تقی ، خب حتما می دونه تقی کجاست) را رصد می کردند. و گاه  اقبالشان بلند بود و پرنده را شکار می کردند و من هرگز دوست نداشتم بدانم بعد از شکار قرار است با آن جثه نحیف چه کنند.در مشهد گربه ها هم از دست بچه ها امان نداشتند. خنده دار است ولی گربه های شهری با دیدن  آدم ها دمشان را می گذاشتند روی کولشان و به گوشه ای فرار می کردند ، حال چه انتظاری از این پرنده های کوچک می توان داشت.

قصدم نقدفرهنگ مشهد نیست ، روایت ماست . روایت ما که فقط برای خوب بودن به مکان محدود می شویم ، به حرم به مکانی قدسی که همه در آن می توانند ایمن باشند. 

در قدم زنی های گاه به گاهم متوجه شدم حیوانات این جا همزیستی عجیبی با انسان ها دارند. همین موسی کو تقی های بانمک ، تا روی کفش آدم را هم برای تکه ای نان نو ک می زنند بی هیچ واهمه ای . به دوستم گفتم می دانی اینجا پرنده ها زیادی اجتماعی شده اند . شاید اغراق آمیز به نظر برسد ولی رابطه بین انسان و حیوان در شکلی کاملا حمایت گرانه تعریف شده  ، نه فقط برای پوشاندن تنهایی انسان ها ، که به نظر می رسد نوعی حمایت مثلا گونه قوی تر از گونه ضعیف تر است.

نشسته بودم توی مترو برای بازگشت به خانه ، مرد آسیایی که به نظر کارگر می رسید تکه ای نان برای کبوتری که دنبال غذا می گشت انداخت ، بعد کبوتر دیگری آمد  و مرد دو تکه دیگر از نانش را برای پرنده ها انداخت کم کم پرنده ها زیاد شدند و مرد هردو تکه نانش را خرد کرد و برای پرنده ها ریخت و تکه ای کالباس و کاهو را به دهان گذاشت. تجمع پرنده ها در آن مترو شلوغ که همه نیز تلاش می کردند حریم کبوترها را حفظ کنند و از مسیری دیگری حرکت کنند ، مرا ناخودآگاه به یاد حرم انداخت و این سوال که چرا باید برای خوب بودن خودمان را وابسته کنیم به یک مفهوم قدسی ، خوب بودن خیلی ساده تر از آنی است که می توان تصور کرد.

نظرات 12 + ارسال نظر
ماه بارانی شنبه 22 مهر 1396 ساعت 10:39 http://mahebarani.blogfa.com/

"موسی کو تقی"؟؟ واقعا؟ چه جالب
ما هم میگیم چغوک، و خیلی قدیمی ترها چغوت هم میگن
این حیوان آزاری که گاهی در ایران می بینم واقعا قلبمو بدرد میاره، کاش اینجا هم مردم با حیوانات مهربون تر باشن.

آره کرمانی ها هم می گفتن چقوک یادمه.
راست می گی امیدوارم ما یاد بگیریم همه موجودات بنده خدا هستند و ما به عنوان انسان هیچ حقی برای آزار دادن اونا نداریم

مهسا دوشنبه 17 مهر 1396 ساعت 19:22

نگوووووو
دهنم آب افتاد.

جات پس حسابی خالی

مهسا دوشنبه 17 مهر 1396 ساعت 07:37

سلام فرزانه جان
چه خبر؟ هوا مساعد جنگل بود؟
اینجا که داره نم نمک سرد می شه

سلام
قرار جنگل روبه راه نشد ظاهرا دوستانی که قرار بود مشارکت داشته باشند توی برنامه نتونستند به هماهنگی برسند در خصوص زمان ولی مثل این که همه متفق القول به این نتیجه رسیدن که چهارشنبه مراسم ترشی پزون راه بیاندازند.

مهسا شنبه 8 مهر 1396 ساعت 19:36

خب نوک قله ی دنیا رفتی دیگه فرزانه جون از تقویم جلالی دور موندی
ولی جدا ایشالله جور بشه برین گردش. اگر مه هم باشه که دیگه خیلی رویایی می شه
حتما حتما برامون عکس بذار مخصوصا از قارچها.
......
چند وقت پیش یه فیلم از جاستین ترودو تو فضای مجازی پخش شد که احتمالا دیدی. نظرش این بود که علی رغم تمام مناقشات منطقه، مردم ایران رو دوست داره.

آره خداییش یه ذره برم بالاتر انشااله میرسم به قطب
چشم حتما
منم قبل از اینکه بیام این سمت فکر می کردم برداشت عمومی مثبته اما الان دارم متوجه می شوم برداشت عمومی پر از ابهامه این به معنای این نیست که ازما بدشون میاد ولی خب به نظرشون عجیب که یک ملت پیشرو یکهو عقب گرد می کنند به گذشته و سنت گرایی. جناب میشل فوکو معروف می گه ایران اولین انقلاب پست مدرن دنیاست و گیدنز هم اون رو نوعی بازگشت به گذشته می بینه .طبیعیه که دنیا در مورد ایران و وضعیت فعلیش با تبلیغات رسانه ای فراوانی که وجود دارد خیلی هم اطلاعات دقیقی نداشته باشه

مهسا جمعه 7 مهر 1396 ساعت 12:59

در دید غیر ایرانیها مردم ایران از منش سیاسی دولت ایران مجزا هستند.
اما خب فک نکنم آسون باشه سر کلاسی بشینی و شاهد محکوم شدن دولتت باشی.

نمی دونم می شه یا نه ... اینکه روزی به صلح و آرامش برسیم و تمام مرگ بر ها مدفون بشن زیر خاک
.....
هوا چطوره اون طرف ها؟ قربون تقویم جلالی بشم. اینجا از اول مهر ما دیگه کولر نزدیم.

اتفاقا مهسا جان ، برداشت عمومی این نیست که ما از دولتمون جدا هستیم. یاد جمله حضرت علی می افتم که مردمان هر دوره به حمکرانانشون شبیه ترین هستند.
مساله در مباحثات دانشگاهی حفظ بی طرفی هست اما اونقدر بازخوردهای بد از ایران وجود داره که حتی فضای آکادمیک هم با ابهام و سوبرداشت در مورد ایران قضاوت می کنند. قبول کن وقتی صحنه های پرچم آتش زدن و سفارت اشغال کردن و ....... پخش می شه خیلی نباید انتظار داشت فکر کنند ایران فرق زیادی با پاکستان و افغانستان داره.
دم شما رو گرم من یک ماه و نیمه دارم هر شب شوفاژ روشن می کنم. روزها قابل تحملند مثل اواخر پاییز ایران.هفته دیگه به دعوت دوستان اگه دمای هوا نره زیر صفر قراره بریم جنگل گردی و قارچ چینی . اگه عکس خوب تونستم بگیرم حتما می ذارم

مهسا سه‌شنبه 4 مهر 1396 ساعت 23:26

کتاب همنوایی ارزش دوبار خوندن رو داره. من همون سالها دوبار خوندمش و شاید برای همین یه سری جزئیات یادم مونده.
می دونی به نظر من حتی اگه سالها از مهاجرتت گذشته باشه، باز هم اگر بالای بیست سالگی مهاجرت کرده باشی، طعم غربت زیر زبونت تا ابد می مونه. البته من تجربه ندارم ولی حسم این رو می گه.
ممنون بابت ترنسلیت، به ذهن خودم نرسید
......

موافقم کتاب بی نظیریه. حتی مهاجرت در سنین پایین هم بوی غربت می ده. با یک ایرانی که سی و هشت ساله اینجاست ،هفته قبل ملاقات کردم تمام خوشحالیش این بود که می تونست با زاویه دید من ایرانش رو آبدیت کنه. ولی مهسا جان از طعم غربت بدتر و تلخ تر ،اینه که می بینی همه در مورد ایران با دنیای از سوال مواجه هستند. خنده داره اگه بهت بگم به اقتضای مباحثی که این جا دنبال می کنم اسم ایران به عنوان یک کشور به شدت مهم در مناقشات بین المللی مطرح می شه. باورت می شه از یک کروس ده جلسه ای دو جلسه به بحث سکولاریزیم در ایران و روابط ایران و آمریکا پرداخته شده باشه؟
بعضی وقت ها اشکم درمیاد ببخشی

مهسا سه‌شنبه 4 مهر 1396 ساعت 13:18

امیدوارم که در راه یادگیری زبان چندم موفق باشی.
بعضی زبانها اصلا دلنشین نیستند مثل ارمنی. من هیچ وقت از مکالمه ی دو نفر ارمنی لذت نبردم. امیدوارم که زبان نروژ دلنشین تر باشه

و برای اینکه از موسی کو تقی هم زیاد دور نشیم کنجکاو شدم بدونم اونجا به این پرنده چی می گن؟
راستی در بین سایر اقوام، چغوک خیلی شناخته شده هست. و دوستان ما همیشه با خنده از این اسم نام می بردند.
گفتم که یک وقت چغوک ها ناراحت نشن چرا بهشون نپرداختم.
تازگیها هم یک برند هنری خوب در تهران به همین نام، شروع به کار کرده که نمی دونم چرا این اسم رو برای برندشون انتخاب کردند.

والا اینجا دوستان آلمانی که خودشون معروف به داشتن زبان مزخرفند و البته بنده خدا ها قبول هم دارند خیلی آلمانی خشکه ، می گن نروژی کلا یبوسته از شدت بد لهجگی و این حرف ها ایرانی ها هم معتقدند اگه تو انگلیسی یه سری خراب کاری بکنی می شه دقیقا نروژی ولی من مشکلی ندارم کلا الان هم تازه داره خوشم میاد علیرغم سختیش . ولی خداییش از کسی که فقط بلده بگه من نروژی بلند نیستم انتظار داری الان قمری رو چطوری به نروژی بگه البته احسن الخالقین بر گوگل ترنسلیت که بمن گفت قمری می شه :lunar که خب خدا رو شکر در انگلیسی هم همینه ولی با یه تلفظ دیگه.
چقوک هم مقوله بسیار مهمیه در فرهنگ خراسان تقریبا همه این کلمه مشهدی رو بلد هستند از بس دلنشینه این پرنده خوشگل . احتمالااون برنده هم که می گی بانیش مشهدیان ولی کار خوبی کردی در مورد چقوک نازنین هم صحبت کردی عاشق چالاکی و سبکبالیشونم

مهسا سه‌شنبه 4 مهر 1396 ساعت 12:15

نمی دونم کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها از آقای رضا قاسمی رو خوندی یا نه.
یه سری جملاتش اختصاص به صدای قمری داره و آوای قمریهای پشت پنجره رو تشبیه کرده به «اقدام باید گردد» یا« اعدام باید گردد» .
کتاب دم دستم نیست ولی به گمانم همین اصطلاح رو گفته بود.
من تا مدتها دنبال قمری بودم تا اینکه فهمیدم منظور همون موسی کوتقی بوده.
کلا تهرانیها دایره ی واژگان محدودی دارند نسبت به اقوامی که لهجه دارند
....
فرزانه جان اگر پست تازه ننویسی همچنان باید درباره ی قمری و یا کریم و غیره، افشاگری کنیم.
راستی زبان شما در نروژ چیه؟ به چه زبانی تحصیل می کنید؟

آره این کتاب محشره . با این که نویسنده اش توی فرانسه زندگی می کنه و اصلا موسیقی دانه ، اما انقدر خوب زندگی رو از دید یک مهاجر روایت کرده که آدم احساس می کنه رویکرد روانشناسی و جامعه شناسی در این کتاب غالبه. گرچه خداییش نثر قوی رو هم نباید نادیده بگیرم. این از اون کتاب هاست که بایددوباره بخونمش ولی یادم نمیاد اینی که می گی . خب تهرانی فقط لهجه معیاره و فارسی زبان رسمی اما اقوام دایره واژگانی خودشون رو دارند که بعضا ثبت شده نیست برای همین هم می تونه مایه بحث بشه.
اتفاقا بحث بسیار شیرینه منو می بره به کودکی این موسی های همیشه جستجوگر
نروژ دو زبان رسمی داره ولی هم مردم انگلیسیشون در سطح عالیه هم دانشگاه ها و مراکز آموزشی به انگلیسی کار می کنند . البته منم در حال یادگیری این زبانم. خنده داره قبلا به نظرم خیلی زشت میومد دیروز داشتم یه مطلبی گوش می کردم بدون این که یک کلمه بفهمم دیدم وای چقدر خوشمله

مهسا دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت 08:06

با اجازه گفتم منم نظرم رو درباره ی موسی کو تِقی های ناز نازی بدم.
چون سوال منم در کودکی بوده و همین طور سوال بچه هام.
آوایی که از گلوی این پرنده بیرون میاد این آهنگ رو تدائی می کنه که در سه بخش دو هجا، یک هجا و دو هجا به گوش می رسه.
در هر حال از اسم یا کریم که در تهران به اینها گفته می شه، با مسمی تر هست
ما بچه بودیم. اسم برادرم علی بود و من همیشه به بازی می گفتم موسی کو تقی ، مهسا کو علی... از بس که مامانم سراغ داداشم رو از من می گرفت.

کاملا مثل یک شاعر بهش نگاه کردی ها دو هجا و یک هجا و دو هجا خیلی جالب بود
عاشق اون تعصبتم عزیزم فرقی نداره یاکریم با موسی کو تقی همه قراردادهای اجتماعی اند برای نامیدن . ولی این که در بچگی به این نکته مهم رسیده بودی که خودت رو بذاری جای موسی خیلی باحال بوده

کنجکاو شنبه 1 مهر 1396 ساعت 16:07

سلام
در اصل از موسی سراغ ی تقی یا نقی معمولی رو نمی گرفتند، بلکه مشهدی ها مثل دیوژن فیلسوف توی روز روشن گرد شهر دنبال ادم وارسته (تقی) بودند و چون نامید بودند از جواب ابناء بشر دست به دامان کبوتران شده بودند احتمالا تنها کبوتری که حوصله می کرده و زود نمی رمیده همین کبوتران خاکی بوده
چون در قدیم نیافتند بعید ست که در اینده هم بیابند

سلام

چون سال ها در مورد فرهنگ عامه ایران کار کردم و حتی افسانه های خراسان رو هم مدتی گردآوری کردم ، فکر می کنم پشت این نامگذاری یک داستان ساده از زندگی روزمره خوابیده گرچه احتمالا پشتوانه اساطیری خاصی رو می شه براش ردزنی کرد ولی بعید می دونم داستان اینقدر هم فلسفی بوده باشه

مهسا چهارشنبه 29 شهریور 1396 ساعت 16:23

به به
می بینم که یاد دیار ما را زنده نگه داشتی
.....
آفرین به مردم آن دیار
اینجا آدم ها هم غز هم فرار می کنند گاهی چه رسد به حیوانات

مردم خراسان و اصطلاحات منحصر به فردشون خیلی دلنشین هستند. سال های بچگی من به حل این مساله گذشت که بلاخره تقی پیدا شد یا نه؟
به نظر می رسه فردگرایی باید در کشورهای غربی بیشتر باشه ولی دارم کلا متوجه دو نوع خاص از کنش در این جا می شم که شاید بعدا بنویسم

کنجکاو چهارشنبه 29 شهریور 1396 ساعت 15:40

سلام
دخترم (تو کرج محلی که ما زندگی میکنیم) گاهی دنبال گربه ها میکنه، اما اونها تکون نمیخورند، البته هنوز خیلی کار داریم تا پرنده ها هم این اعتماد رو بکنند
درسته، مشهدی ها با پلخمون می افتادند به جون چغکها و احیانا موسی کوتقی ها، البته خبر ندارم این روزها هم بچه ای این شانس رو داره که سر از بازی های مجازی برداره و احیانا توان ساخت یه پلخمون و حوصله انتظار و کج کردن سیم یا جمع کردن سنگ ریزه برای هدف قرار دادن یه چغوک

سلام
آره واقعا الان وضع تغییرکرده . این که گربه های کرج دیگه فرار نمی کنند نشون می ده مردم با حیوانات خوش رفتار شدن. حساسیتهای زیادی واقعا دیده می شه در جامعه ایرانی که قبلا اصلا وجود نداشت.
یه شعری هم بود که یه شاعر فولک مشهدی گفته بود با پلخمون نگاهت چقوک دلمو زدی ......
ولی خداییش به عنوان یک مشهدی اصیل تر از من می دونید که بالاخره این تقی پیدا شد یا نه؟ سوال فلسفی دوران کودکی منه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد