سی ایرانی فقط در سانچی نسوختن ،- هنوز هم دلم می خواهد جای دیگری پیدایشان کنند- همه ما سوخته ایم به لطف این رژیم همه ما سوخته ایم . و همه در عمق بدبختی غرق شده ایم. چقدر بدبختی باید به سرمان بیاید که فکر کنیم هنوز هم زنده ایم. که هنوز نسوخته ایم هنوز هم غرق نشده ایم. چقدر باید بگرییم چقدر باید عذاب بکشیم چقدر باید عقبگرد ببینیم که یک عده به اسم دین فقط بخورند و ببرند و مملکت را به فلاکت بکشند و بعد بایستند بگویند نه همان روز اول مرده بودند که خیال خودشان نه خیال خودشان را نه خشم مردم را کنترل کنند مثلا. خدایا من به تو اعتقاد عجیبی دارم نمی توانم باور کنم که تو حضور داشته باشی و این ها به نام تو این هم ظلم کنند . نمی توانم باور کنم نمی توانم باور کنم نمی توانم
فرزانه جان احساس میکنم ظرفیتم از شنیدن خبرهای بد تکمیل شده.زلزله های هر روزه 'گرد و خاکی که عده ای از هموطنان را مستاصل کرده و هزار و یک بلایی که مدام از خودم میپرسم چرا هیچکس کاری نمیکند؟
واقعا دیگه ادم چقدر می تونه تحمل کنه. واقعا همه ما خسته شدیم. از وقتی یادم می اید یا جنگ بوده یا تحریم یا فشارهای سیاسی حضرات و سالهای اخیر هم که طبیعت هم به طور عجیبی با اینها داره همکاری می کنه.
شکی نیست که یک تغییر بزرگ در راهه ولی لزوما نمیشه گفت حتما نتیجه منجر به خیر خواهد شد
ما که دیگه ظرفیت مون تکمیله، همش خبرهای بد،
اینجور که معلومه ما یا به حادثه خواهیم مرد، یا در زندان سیاسی، یا در اثر فقر و نداری! نگران نسل آینده ایم، اینجا دیگه جای موندن نیست.
متاسفانه دیگه همه مدله ظرفیتمون تکمیله و مثل بشکه باروتی هستیم که هر آن ممکنه اتش بگیره و همه جا رو بسوزونه
ما سوخته ایم و غرق شده ایم بواسطه اینکه از انتخابهایی کردیم با نااگاهی یا اگاهی ناکافی،
خدایی اگر وجود داشته باشد مطمئنا در قالب تصورات ما محدود نمیشود
با سلب مسئولیت از خود دیگران و نهادهای اجتماعی مسئولیت پذیر نخواهند شد
نه هیچ مسولیتی از هیچ کس سلب نمی شود درهیچ شرایطی اما چگونه در یک نظام دیکتاتوری می توان انتخاب بهتری داشت؟ ذات دیکتاتوری با انتخاب ناسازگار است. انتخاب ها تحمیل می شوند تا کنشگران تصور کنند خودشان انتخاب کرده اند در حالی که عملا چنین نیست. این تفکر ما انتخاب می کنیم هم از این توهم ناشی شد که ما سر صندوق نرفتیم احمدی نژاد از ته اش در آمد ولی واقعیت این بود که می رفتیم هم باز هم احمدی نژاد ته اش در می آمد اما دست همین احمدی نژاد درد نکند که بالاخره ما را بعد از سی سال و اندی از توهم درآورد که دیکتاتوری را دیکتاتور می گرداند نه مردم
ما از درون پوسیدیم
ویران شدیم
فرو ریختم
صدای هرّست ما
اگرچه دنیا را تکان می دهد
اما
آب در دل خودمان تکان نمی خورد
تسلیت فرزانه جان
مصداق واقعی ان چه در ایران میگذره است متاسفانه