نه تاریخ که عوض نشدنی است . تاریخ بازی شده است . تاریخ به پایان رسیده است. تو در اکنونی در اکنونی که لحظه ای دیگر تاریخ می شود و باز کسی در جایی تکیه می دهد به پشتی و کتاب را می گشاید و تاریخ تو را می خواند . خوشحال باش در دوران تاریخ پادشاهان به دنیا نیامده ای . این روزها تاریخ من و تو را هم می نویسند . هرچند من و تو دیگر نام نداریم اما باید نقش های شاهانه امان را زیباتر از هر شاهزاده ای بازی کنیم. بلند شو تاریخ تمام شده است. نمره ها را همین امروز می گذارند روی برد دانشکده ، بدو همه مسیر بی درخت دانشکده را بدو ، نمره ها را زده اند. بعید می دانم بیست شده باشی . بعید می دانم بیست شده باشم. من که به همان ده هم راضی ام . امتحان سختی بود سخت ترین امتحانی که خود را در آن بازی کرده ام ، خود را و تمام خاندانم را از روزی که روی خاک های آریایی پرسه زده ایم . از شب های تاریکی که بر غلبه اهریمن سوگوار بوده ایم.از صبح های روشنی که بازگشت اهورا را آفرین گفته ایم. و تو تمام تاریخ را زیسته ای و می دانی از چه می گویم از حرف های نگفته و خفته شده در گلوهای هراسان ، از زنان و مردانی که دیوارهای سوتفاهم دوره اشان کرده ، از اشارات مبهم ، از کلمه های جاری نشده ، از اشک های فرو ریخته ، از شادی های کوته زیست شده ........... چقدر حرف داشته ای برای گفتن که خروار خروار برایت کاغذ آورده اند ؟ چه را می خواهی فریاد کنی روی این همه سکوت ، روی این همه سکون؟ چیزی نیست اگر همه تاریخ را غربال کنی تنها چند کلمه می ماند و چند آه فریاد شده . در این تاریکخانه چیزی پیدا نمی شود . دیگر دارد دیر می شود تاریخ دارد تمام می شود وقت زیادی نمانده است گرچه همچنان به زیستن تاریخ مبتلاییم و چیزی نمی نویسیم که حافظه اوراق را تکان دهد ، اما تاریخ به بودن ما معتاد است به همه جنگ ها و گریزهایمان، به همه رنج کشیدن هایمان، به اشک هایمان به سوگ هایمان ،به طمع های بی انتهایمان ،به عقاید مزخرف بی بنیانمان . تاریخ این تاریخ لعنتی با این سایه شومش که گسترده اش را روی خواب هایمان کشانده است ، به بودن با ما معتاد است.
سلام بانو چرا نیستید؟
انشالا که خیر باشه بنویسید دلمون تنگ شده ها
نه نظرم تایید شد نه پست جدید داریذ
سلام بر بانوی پرکار
وقتش نشده تاریخ را با پستی تازه ترک اعتیاد دهید
یلدایتان زیبا
سلام
ایشالا یلدای خوبی در پیش رو داشته باشید
چندین بار مراجعه نمودم و پست جدیدی نبود
خواهشمندم حاضر بزنید
تشکر
چه عالی گفتید" این همه سکوت روی این همه سکون" ولی حس ناامیدی و غم بهم داد، امیدوارم که خوب و سرحال باشید، هستید آیا؟؟
سلام بانو خوبی انشالا؟
خودت که مطلب ننوشتی! حیفه والا ما بی نصیب بمونیم
پست گذاشتم بیای خوشحالم میکنی
سلام
صبح بخیر
خوبی؟
امید خوش و سرحال باشید
سر زدم ولی پست جدید نبود.
کی به روز میفرمایید,
تکنولوژی به همه چیز سرعت بخشیده,امکاناتت جدید فراهم اورده ,اما دردهای جدید هم فراوان شده اند و دردهای گذشته هم در طول تاریخ تکرار شده اند.درد جنگ,بی خان و مانی ,اوارگی , ویرانی, زور ازمایی سران و فلاکت مردمان عادی.
سلام
زندگی مملو از فراز و نشیبه، امید که وزن شادکامی هایمان بیشتر باشد
همیشه موفق و شاد ببینمتون
سلام
بله متاسفانه زندگی غریبی شده ، نشستن و منتظر شنیدن خبر مرگ عزیزان شدن دارد تبدیل می شود به عادت روزمره .
ممنون از آروزیتان امید که شما هم روزهای خوشی را تجربه کنید
سلام
ممنونم که حوصله میکنی و نظر می گذاری، تازه چه خبرا؟
سلام
خواهش می کنم
خبر که همه تلخ و تیره است این روزهای شوم حادثه اما زندگی می گوید باید زیست
سلام
یک دنیا ممنونم از حضور سبز شما ...
و نظر زیباتون. بهش پاسخ دادم
راستش من منتظر پست جدید هستم ..
یک کم فعالیت بد نیست . چون خودم فعال شدم برای همین دوس دارم بخونم خیلی
سلام
ممنون. راستش من فعال بودم شما حضور نداشتید متاسفانه. حالا تا چه پیش آید
پست جدید نداریم؟
والا چی عرض کنم
ولی خوب شد نوشتید.ممنون
...
این متن زیبا از خودت بود بانو؟

تو معرکه ای چقدر قشنگ تفسیر کردی و کمرنگ شدن تاریخ رو با تکنولوژی سرعت عجین کردی
ممنونم ستاره عزیز
من همیشه زمان رو یه اقیانوس پرتلاطم می دیدم و امروزی ها (زمان حال) رو موج سواری بر قله مرتفع ترین موجش!
متاسفانه مدتهاست این تفکر به هم ریخته. مدتهاست فهمیدم نه ما تحفه خاصی هستیم و نه زمان حال همچین لقمه دندون گیریه که اتفاقا از خیلی لحاظات در قعریم و خبر نداریم.
فقط کاش در گوشه دیگه ای از زمان و مکان بودم.
گذر از گذشته و رسیدن به حال و رفتن به فردا داستان مکرر زندگی انسان هاست این که چه درک و حسی از لحظات داریم شاید تابعی باشه از حال درونی ما
سلام
متن قوی و البته دارای ایهامی ست که برای درک بهتر، با ذهن خسته ام بایستی چندین بار مرور کرد، بعد هم به فراخور فهمم، درک کنم.
تشبیهاتی بکار بردی کم تر سراغ دارم، گریزهایی زدی بینظیر
با این همه خلاصه کردن تاریخ در چند اه بدون در نظر گرفتن تلاشها، کم لطفی به تلاشگران و پویشگرانست
گرچه من هم به ده قانعم، سالهاست که نومیدانه عرصه تلاش و کوشش را رها کرده ام، ولی تلاشگران را تحسین میکنم
ارادتمند
ممنون. اگر نظر دیگری هم داشتید حتما خوشحال می شوم بخوانم
جالبه فرزانه جان بعد از اتفافات هفته ی گذشته دوستی می گفت تاریخ تکرار شد و من بهش گفتم این تاریخ همه ش در حال تکرار شدن هست.
چقدر زیبا به مقوله ی تاریخ پرداختی و چقدر زیبا نوشتی.
اگر همه ی تاریخ را غربال کنی فقط چند کلمه می ماند، چند آه.
نمی دانم چرا احساس کردم بغض سنگینی پشت این کلمات نهفته است.
آره دوستت راست گفته مهسا جان ، انگار فقط اسم ها عوض می شه وگرنه تاریخ چرخش دیوانه وارش رو ادامه می ده.
خوشحالم که پسندیدی
خوب فهمیدی یه درد عمیقی دارم این روزها از این همه بی تفاوتی که کلمات بیچاره هم نتونستن پنهانشون کنن. دارم تاریخ هیجده سال آذربایجان را می خوانم