انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انقلاب کرده ام

باورتان نمی شود ولی  من انقلاب کرده ام به تنهایی و بی هیچ خونریزی و کشت و کشتاری و قرار هم نیست بعدا فرزندانم را هم بخورم . یعنی حداقل این که قول می دهم کتبا و شفاها.

امروز که 20 سپتامبر است دقیقا 15 روز است که در ایران هستم و در یک سری عملیات های انتحاری ، اسباب کشی و چیندمان در خانه جدید و  رتق و فتق امور تحصیلی و کاری و حتی آموزشی را به اتمام رساندم و از آن جایی که از 4 مهر باید بروم سرکار امروز  هم کلی خانم خانه دار شدم و یک سری وسایل برای فریز مبارک مهیا کردم که ان شااله از شرمندگی خالی بودنش در بیایم( گوشت و مرغ و ماهی که قیمتش به عرش برسد ، فریز بینوا با نان و سبزی دلخوش می شود طبعا).

این اقدامات انقلابی به شدت خسته ام کرده خصوصا با این ضوابط عجیب و غریب مملکت و این شرایط اصحاب کهفی که ما در مواجه با قیمت ها داشتیم. یعنی تورم همچنان بالاست شاید کنترلش بیشتر شده باشد اما عملا قیمت ها سرسام آور است . دلم می خواهد برگردم توی غار و بخوابم.

 اما می خواستم در مورد آخرین اقدام انقلابی بگم که همانا تغییر سرور بود که این بلوگفا شده بود آیه دق و حالا که فیس بوک هم در مملکت فقط برای از ما بهتران است نتیجه این که زدم به کار این بلوگ اسکای ، شاید ما را به آسمان رهنمون شود . آمین 



باغ کشی

بعد از این همه تحمل بازی های بلوگفایی بلاخره من هم تصمیم گرفتم از یک سرور دیگر برای انتشار نوشته هایم استفاده کنم. 

این هم ادرس باغ انار جدید من : http://baghanar.blogsky.com/


بازگشت خدایان

تقدیر آدمی را به هر سوی می برد و افسانه اختیار آدمی را به بازی می گیرد. خدایان  بر ما می خندند و لاف های ما را یاوه هایی بی سر و ته می پندارند که از دهان موجوداتی ضعیف جاری می شوند.

هرمس پیغام خدایان بر دوش ، المپ را به سوی دستان من می پیماید شاید این بار پیام افرودیت برای ماندن و زیستن باشد نه پیغام هراس آور هادس .

هر چه باشد من ایستاده ام در بلندای کوهی استوار ، در هجوم بادهای پاییزی ، بی هیچ هراسی از افتادن در عمق دره که اگر بیافتم هم می دانم ایستاده افتادم نه خزنده و گره خورده در آغوش خواب.

زیستن را باید زیست.