انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

یه شب مهتاب

رفته بودیم شمال به همراهی  برادر زاده هایم که آن وقت ها نوجوان بودند و مثل همیشه  این سلیقه موسیقیایی ما شده بود محل خنده و بحث که شادترین ترانه امان می شد یار دبستانی و ای ایران ای مرز پرگهر و گاهی هم جیپسی کینگ . 

هفته قبل  داشتیم خاطرات قدیمی را مرور می کردیم با همین برادرزاده ها که یکی شان با خنده گفت : عمه من از شما تعجب نمی کنم که این آهنگ ها را گوش می کنید ولی خداییش این پسرت که اون موقع 5 سالش بود  دیگه چرا همه آهنگ های فرهاد رو از حفظ می خوند؟؟؟؟

پسرم که در کانون توجه قرار گرفته بود یکهو زد زیر آواز که : چرا رفتی چرا من بیقرارم ؟  ........ و من نجات پیدا کردم از پاسخ دادن  اما هنوز هم دارم فکر می کنم با چه سرعت و شتابی ذائقه موسیقیایی ما عوض شد . 

شاید انقلاب ایران فاکتور مهمی در این تغیر بود اما به نظر می رسد تحولات تکنولوژیک و دسترسی به شبکه های جهانی ، در این مساله پر رنگ تر باشد. نمی دانم این تغیر خوب است یا بد اما احساس می کنم دنیای قدرتمند تصاویر خوانندگان نیمه برهنه با رفتارهای جنسی بیش از هر چیزی بر این تغیر موثر بوده است. چیزی که خوانندگان نوظهور از ننه قهر کرده ایرانی هم با هیجان زیادی از آن پیروی می کنند. درست یا غلط ، این واقعیت غیر قابل کتمان این روزهای  ماست و وای به حال کسانی که بخواهند از این قافله عقب بمانند.

Ambition

 یادم هست وقتی داشتم انگلیسی یاد می گرفتم به واژه ambition  که رسیدم گیج شده بودم که چقدر در زبان انگلیسی واژه برای آرزو و امید هست تا این که یک ویدئو آموزشی در مورد همین واژه دیدم . این واژه بیشتر بیان نوعی آرزوی جاه طلبانه است  یا نوعی  امید برای به دست آوردن یا عملی شدن یک خواسته که شاید هرگز هم محقق نشود؛ درست مثل تصمیمات سال نو. 

سال ها ی متوالی را به خاطر دارم که اسفندش به ارزیابی سال گذشته سپری می شد و فروردینش  به برنامه ریزی برای بهره برداری بیشتر از سال نو  و این دفتر ها بودند که فقط  امبیشن های سالانه مرا به خاطرم می آوردند وگرنه کو انسان توانمندی که به این همه عهد  ، وفادار بماند.

حالا چند سالی هست اسفندها و فروردین هایم رها شده اند از این بار امانت کشیدن بر دوش و دفترهایم هم سپید مانده اند از بی همراهی کلمات. نه که آرزوهایم مرده باشند و تمام شده باشند و من مانده باشم و حوضم نه اصلا   در این سال های اخیر سعی می کنم برای وفاداری به آرزوهایم از قدرت مغز و حافظه ام استفاده کنم تا برگه ها و کاغذها.حالا دیگر خواسته هایم را فقط با کلمات زنجیر نمی کنم  می دانم دیگر فرصت زیادی ندارم و باید آرزوهایم را زندگی کنم.

سال گذشته برای من سالی پر تلاش بود و شاید اگر یک اشتباه کوچک یا شاید یک بی انصافی کوچک رخ نداده بود امسال توانسته بودم یک قدم بزرگ برای آینده پسرم بردارم اما خب نشد.

 حالا در این سال جدید می خواهم همان رویا را دنبال کنم. می خواهم رویایم را زندگی کنم و دنیای بهتری را برای پسرم فراهم کنم گرچه در چهل و یک سالگی دوباره ساختن همه چیز ، کندن از سرزمین مادری ، شغل و موقعیت اجتماعی و  رفاه نسبی  سخت است اما برای من هیچ کاری نشدنی نیست، هیچ رویایی دست نیافتنی نیست ، هیچی خوابی بی تعبیر نیست . من ایمان دارم و همین برای من کافی است.