انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

لحظه مقدس تعطیلی

بلاخره این لحظه مقدس به نروژ هم رسید. پسرم از شدت خوشحالی نمی دانست چه بکند. طاقت نیاورد که حضورا خبر تعطیلی مدارس به مدت دو هفته را بدهد. یک اس ام اس فرستاد و  بعد در نهایت خوشحالی آمد خانه.

فکر کنم بلاخره دعاهای بچه های ایرانی که در نروژ درس می خوانند جواب داد. آخه چه معنا داره ایران مدارس هر روز به خاطر نیم سانت برف تعطیل می شد یا آلودگی هوا بعد این ها با یک متر برف هم باید می رفتند مدرسه  : )

ولی در کنار این لحظه مقدس من متوجه نکات دیگری شدم. یک این که احزاب دست راستی وقتی در قدرت هستند خیلی فرقی با جمهوری اسلامی ندارند. مهمترین هنر این احزاب مخالفت با مهاجرین و تاکید بر هویت ملی هست(چیزی که امروزه به عنوان جریان های پاپولیستی در دنیا شناخته می شود). در واقع همه قدرتشان از جهل مردم ناشی می شود. 

جز این فهمیدم این داستان هایی که یک عمر به سر ما می کوفتند که در فلان کشور اروپایی ، وقتی کشتی پنیر در دریا غرق شد ، مردم پنیر های داخل خانه هایشان را به فروشگاه ها بردند و این حرفها همه کشک است . کمتر از دوساعت بعد از اعلام تعطیلی،  فروشگاه نزدیک خانه ما درست مثل ... ملاها پاک و تمیز شده بود. 

یک عمر تحقیر شدیم توسط همین هموطنان عزیزخودمان ، که اینا چنین هستند و چنان هستند ولی امروز به کسری از ثانیه همه شکوهشان در ذهن من یکی ، حداقل ریخت و رفت. 

نتیجه اینکه : دارم به گفته های یوال هراری در مورد انسان خردمند ، ایمان می آوردم!!! 

مثبت کرونا

خب به سلامتی . امشب اخبار اعلام کرد : اولین مورد کرونا در نروژ ثبت شد. البته فعلا در شمال نروژ هست. نمی دونم توی  اون سرما تاکسی گیرش میاد بیاد تا مرکز یا اینکه ما باید بریم خدمتش آیا؟

امروز صبح بقچه ام رو انداخته بودم روی کولم برم کلاس ، توی مترو ، عدل یارو جلوی من زارپ  ولو شد زمین. هیچی دیگه جونم بگه ، کسی تکون نمی خورد همه منجمد شده بودیم.حتی راننده ترن هم  که احتمالا داخل واگن رو با دوربین می دید وایستاد و اومد ببینه چی شده که یکهو یارو سر و مر گنده بلند شد ،هلک هلک رفت بیرون قطار . دوست دخترشم که ظاهرا نروژی نبود به انگلیسی  هی می گفت این صرع داره این صرع داره. راننده می گفت باید زنگ بزنی آمبولانس اینطوری نمیشه بری. ولی یارو محل نذاشت و رفت . راننده عصبانی شده بود که باید زنگ بزنیم پلیس  . فکرکنم بهشون اعتماد نداشت که خودشون زنگ بزنن .هیچی دیگه یه ترس شریفی امروز توی چشمهای هممون موج می زد بیا و ببین.  دقت کردم دیدم هیچ کس اونجایی که یارو افتاده بود نمیره وایسته . یعنی یک حلقه یک متری دورش خالی بود اونم توی اوج شلوغی مترو ساعت هشت صبح :)

خداییش سوسول بازی هم حدی داره. پاشید عزیزان مو طلایی ساکهاتون رو ببنید یه سر برید شمال برای اسکی  ، الان می دونید چه صفایی داره اسکی با طعم کرونا!  بذارید دشمنان فکشون بیافته پایین  . اینطوری عادی سازی کنید و یه مشت محکم هم بکوبید به دهان ترامپ که می خواد نروژ رو به تعطیلی بکشونه.کلا سعی کنید به روال عادی برگردید ، ما براتون پشگل ماچه الاغ دود می کنیم کرونا نمی گیرید. اگه خیلی می خواید مطمئن بشید تا دم ضریح که برید حله. قرنطینه هم از مد افتاده، اوه صد سال پیش قرنطینه می کردند، عقب مونده ها. ما مدرن ما پیشرفته . این کارها چیه آخه.

اینا رو یک مغز فندقی داره به نروژی ها توصیه می کنه امیدوارم بچه های حرف گوش کنی باشند ، نسلشون ور بیافته . کشورشون که خالی شد ما ایرانیها همه با هم اشغالش کنیم و شعبه دوم قم طب الاسلامی  ایت الله تبریزیان  اینجا تاسیس کنیم.

خزعبلات حاصل ترس صبحگاهی و خبر شبانگاهیه ، جدی نگیرید!!!