انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

خاطرات بر باد رفته

خیلی وقت است که توان نوشتن در فضای مجازی را از دست داده ام. در این مدت داستان های کوتاهی نوشته ام که هنوز نیاز به چکش کاری دارند.  کلاس خاطره نویسی با منیرو روانی پور مرا به این نتیجه قطعی رساند که من توان خاطره نویسی ندارم. تا پیش از کلاس، خاطره نویسی برای من خلق  بود اما الان می دانم در خاطره نویسی چیزی خلق نمی شود ، خلق گذشته به روایت می نشیند. در این دو ماه و نیم خیلی تلاش کردم خاطره بنویسم اما هر بار نهایتا با یک فرم داستانی بیرون آمدم که فقط خردلی به خاطره وام دار بود. حالا دیگر مطمئن هستم به هیچ وجه خاطره نویسی قالب کلامی نیست که مرا شادمان کند.خاطرات می توانند خدمتکار لحظات داستانی من باشند اما نمی توانند  مرا به هدفم نزدیک کنند.

و اما منیرو و کلاس های خاطره نویسی، فقط یک تجربه خوب بود. منیرو ، معلم نیست بنابراین در کلاس هایش نباید منتظر دریافت های تئوریکی بود که یک کلاس خاطره نویسی می طلبد. بیش از هر چیز در کلاس هایش خنده است و گفت و گو و همانطور که خودش هم اذعان می کند کلی فحش و بد و بیراه به زمین و زمان یا نویسنده ها و شخصیت های سیاسی  . فقط خوشحالم که در مورد نویسنده های خارجی خیلی خوش برخورد است .

دیدم بهرام بیضایی هم به جرگه نفی کنندگان سایرین پیوسته ، از این روحیه ایرانی خسته شده ام. همه از هم بدشان می آید. همه احساس می کنند از بقیه برتر هستند و دیگران نمی فهمند.نمی دانم چرا نویسند ه جماعت هم باید مثل عموم جامعه باشد. هنوز به این باور عمیق نرسیده ایم که ما خدا نیستیم در هیچ چیز ما خدا نیستیم . هر نویسنده ای نقص های خودش را دارد و نقاط قوت خودش را.  نمی دانم نویسند ه ها در کشورهای دیگر هم مدام دست به تخریب هم می زنند. منظورم نقد نیست دقیقا تخریب است. 

با این حال کتاب ماهی بهرام بیضایی را سفارش داده ام که بخوانم ودر جلسه کتابخوانی اش شرکت کنم تا  از نزدیک صحبت های خودش را هم بشنوم.


نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا سه‌شنبه 20 آبان 1399 ساعت 19:58

سلام فرزانه جان
سپاس فراوان بابت نقد خوبی که برام فرستاده بودی.
دوستانم گفته بودند کمی گنگ هست اما هیچکدوم نمی دونستند علت گنگی چیه
حتما بازنویسی می کنم
بازم ممنون عزیزم

سپاس عزیزم خوشحال که نظر ساده من به درد خورده

مهسا پنج‌شنبه 15 آبان 1399 ساعت 22:07

چطوری فرزانه جان
معلومه حسابی شلوغ بودی.
خدا رحمت کنه فروغ رو که گفت و این جهان به لانه ی ماران ماند که همچنان که با تو دست می دهند، در ذهن طناب دار تو را می بافند. البته شبیه این جمله گفته ؛)
این بخل و حسد سابقه ی دیرینه داره و الان هم خیلی پررنگه. همین مانع وجود نقد خوب و منتقد بی غرض میشه و باعث گم شدن آثار خوب در خیل آثار بد و رشد نکردن نویسنده ها بخاطر عدم وجود نقد خوب هست... قصه ش درازه.
در مورد خاطره نویسی بگم که باعث بالا رفتن دقت در اتفاقات و دقت بیشتر در احساسات میشه.
خوشحالم که چند تا داستان نوشتی... واقعا برای این مدت کوتاه خیلی خوبه.

سلام بر مهسای گلم
اره متاسفانه زیادی سرم شلوغه ببخشی با تاخیر اومدم و پیامت رو دیدم
در مورد بالا رفتن دقت در اتفاقات و احساسات کاملا باهات موافقم دقیقا همینطور هست. به شدت متوجه این موضوع شدم که باید دقیق دید و دقیق ثبت کرد حالا در قالب داستان هم که بعدا قرار باشه استفاده بشه فرقی نخواهد داشت مهم تصویر پردازی هست که حاصل همین دقت خواهد بود.
ممنونم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد