-
خاطرات بر باد رفته
سهشنبه 13 آبان 1399 12:23
خیلی وقت است که توان نوشتن در فضای مجازی را از دست داده ام. در این مدت داستان های کوتاهی نوشته ام که هنوز نیاز به چکش کاری دارند. کلاس خاطره نویسی با منیرو روانی پور مرا به این نتیجه قطعی رساند که من توان خاطره نویسی ندارم. تا پیش از کلاس، خاطره نویسی برای من خلق بود اما الان می دانم در خاطره نویسی چیزی خلق نمی شود ،...
-
این روزها
شنبه 1 شهریور 1399 22:07
روزهای تابستان با کمی آفتاب و کلی باران تقریبا تمام شده و دیگر انتظاری نیست گرمای زیادی داشته باشیم.خاطرات این تابستان همه پر بود از دویدن از این کلاس به آن کلاس، کار ، خواندن کتاب و نت برداشتن و چند تا هم فیلم خوب و یک سریال آمریکایی . البته استرس کرونا رو بیخیال . بهترین اتفاق امسال برای من خریدن یک Amazon kindle...
-
قانون دردآفرین سرزمین بی قانون
دوشنبه 12 خرداد 1399 11:41
سال هاست زنان حقوق دان و فعال حقوق بشر که قوانین ایران را به خوبی می شناسند و کارشناسانه حرف می زنند، تاکید می کنند که حقوق زنان در قانون اساسی نقض شده و این امر دامن می زند به رشد نابرابری های اجتماعی و جرم علیه زنان. کتاب مهرانگیز کار پر است از نمونه های عینی که نشان می دهد نقض حقوق زنان در قانون اساسی جرایم بسیاری...
-
فرصت کوتاه عاشقی
یکشنبه 17 فروردین 1399 02:46
جایی دیدمت ، درست یادم نیست دقیقا کجا بود . بر بلندای کدام کشور بودیم و ابرهای آسمان کدام دشت و بیابان زیر پاهایمان ؟ اما تو را دیدم ، سایه ات را که افتاده بود روی ابرهای درهم فشرده و ترشرو . من داشتم به سوی شمال می رفتم و تو داشتی از پله های آسمان بالا می رفتی. من نمی دانستم که پهنه آسمان مرز ندارد و شاید هم تو خبر...
-
لحظه مقدس تعطیلی
پنجشنبه 22 اسفند 1398 18:50
بلاخره این لحظه مقدس به نروژ هم رسید. پسرم از شدت خوشحالی نمی دانست چه بکند. طاقت نیاورد که حضورا خبر تعطیلی مدارس به مدت دو هفته را بدهد. یک اس ام اس فرستاد و بعد در نهایت خوشحالی آمد خانه. فکر کنم بلاخره دعاهای بچه های ایرانی که در نروژ درس می خوانند جواب داد. آخه چه معنا داره ایران مدارس هر روز به خاطر نیم سانت برف...
-
مثبت کرونا
پنجشنبه 8 اسفند 1398 01:24
خب به سلامتی . امشب اخبار اعلام کرد : اولین مورد کرونا در نروژ ثبت شد. البته فعلا در شمال نروژ هست. نمی دونم توی اون سرما تاکسی گیرش میاد بیاد تا مرکز یا اینکه ما باید بریم خدمتش آیا؟ امروز صبح بقچه ام رو انداخته بودم روی کولم برم کلاس ، توی مترو ، عدل یارو جلوی من زارپ ولو شد زمین. هیچی دیگه جونم بگه ، کسی تکون نمی...
-
افسردگی
یکشنبه 27 بهمن 1398 15:54
تمام گوشم را چاردانگ داده بودم به تلویزیون تا مثلا چند تا کلمه نروژی بفهمم . مستندی بود در مورد مگان و شاهزاده هری دو زبانه.برای همین شانس بیشتری برای درکش داشتم. وسط این چالش ذهنی ، یکهو پسرم گفت مامان می دونی چرا افسردگی در دنیا زیاد شده؟ گفتم خب نه دقیقا نمی دونم دلیلش چیه . تو چی فکر می کنی؟ گفت می دونی همین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 دی 1398 03:16
حملات ایران به پایگاه های نظامی شروع شد. مردم ایران صبح بلند میشند در اخبار چه می شنوند؟؟ بدنم از شدت ترس به لرزه افتاده. حرف یکی دو تا موشک نیست ده ها و فقط عین السد هم نیست. ظاهرا. الان خبر اومد که جنگنده های آمریکایی به پرواز در اومدن ،یا خدا ...........................................پی نوشتصبح شده و همه می دونیم...
-
سرد بود، جنگ بود
دوشنبه 16 دی 1398 21:12
خزیدم توی نور نیمه گرم پاییزی که کشدار لمیده بود روی پله ها. نور پایدار نبود و هی خودم را از این پله به آن پله می کشاندم و دفتر مشق و کتابم را بالاتر می گذاشتم. در خانه بسته بود و صدای پای عابرین از پشت در می آمد. اما همه حواس من مانده بود پیش کبری که تلواسه گرفته بودش و نمی دانست چه باید بکند. از دستش عصبانی بودم که...
-
فاتحه مع الصلوات
یکشنبه 3 آذر 1398 23:08
چه بی دردسر عادی می شود روزهایی که تلخ بوده اند و چه راحت کلمات بی عار می شوند از شنیدن نام خون ومرگ و تهوع خشونت. چقدر سخت می شود باور کرد که همه آن ها زیر یک آسمان بوده اند و بوی باروت مشام بعضی اشان را آشفته است و برخی هنوز سرمست بوی انار اند. سوال غریبی است که نمی توان پاسخ گفت. از من می پرسد نمی دونم چرا اینترنت...
-
کابوس
پنجشنبه 30 آبان 1398 22:58
هیچ کلمه ای برای بیان غم و اندوه و اضطراب و کابوس های شبانه ، جوابگو نیست. متاسفم که ایران نیستم تا کاری بکنم. متاسفم .... اشک امان نمی دهد. کاش این کابوس بد تمام شود
-
باران در کامبوج
جمعه 19 مهر 1398 23:48
پیش بینی هوا را که نگاه نکنی نه بارانی می پوشی و نه چتر برمیداری .می زنی به دل دانشگاه و خیمه میکنی توی اتاقکت که از همه دنیا منفک شده و رو به رویت که میز چوبی است و چراغ مطالعه و شاید هم حتی همین مانتیور خسته لب تاب که چشم دوخته به امید معجزه ای که شایدکلمات درهم شوند و تو چراغ مقاله ای دیگر را بگیرانی. و وسط همین چه...
-
کتاب های برتر و تاسف بر من
یکشنبه 31 شهریور 1398 00:26
صد کتاب برتر قرن بیست و یک گاردین ، شوکی بود برای من و سوالی برای خیلی ها. از بین همه این ها کتاب پرسپولیس مرجانه ساتراپی رتبه 47 رو داره که باعث افتخار ماست گرچه اصل کتاب به فرانسه نوشته شده. اما نکته حائز اهمیت که ظاهرا سلمان رشدی و منیرو روانی و شاید خیلی های دیگه به اون توجه کردند اینه که تعداد کتاب های غیر...
-
گرما
شنبه 5 مرداد 1398 01:21
بلاخره گرما به ما هم رسید . دو روز هست که درجه 28 و 32 رو تجربه کردیم که بسیار نادر هست برای نروژ. البته در شمال ، هوا همچنان خنک هست ولی ما که در پایتخت هستیم واقعا در این دو روز هلاک شدیم. گزارش هواشناسی می گه که دو روز آینده هم گرم خواهد بود. تمام جولای هوا بارونی بود و خنک . حتی موقعی که در فرانسه دما به 38 رسیده...
-
شب های روشن
جمعه 10 خرداد 1398 15:31
داشتم می آمدم که زمان رادر میانه بکشم و از دهلیزی بخزم به تونلی دیگر از زمان که شاید پروسه ای چندین صد ساله را پرواز کرده باشم به امید دیدن آینده ای که روزی خواهد آمد برای این سرزمین هم. آن روزها همه از کشور مقصدم می گفتند که چقدر سردند و خشکند و بی روح درست مثل زمستان های طولانیشان . و این که تو باید حواست جمع باشد...
-
زود بود زود
یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 00:09
پدرم درپاییزی سرد پتوی زرد و نارنجی اش را بر سر کشید و آرام خوابید و مادرم در بهاری که هنوز غنچه هایش نشکفته بودند لباس سفیدی به رنگ شکوفه ها برتن ، بر بستری از گل ها آرمید. به یادم دارم بردارم را که زیر شاخه های گیلاس در تابستانی گرم خوابش برد و نمی دانم شاید تقدیر باشد که روزی من پتوی برفی ام را به سر بکشم و به...
-
سرد و خشمگین
چهارشنبه 24 بهمن 1397 17:56
دوازده بهمن رسیدم ایران درست در ساعت ورود امام از فرانسه ، با گل و کلی سلام و صلوات استقبال شدیم . اما نفرت از رفتارهای نمایشی و آدم هایی که معلوم نبود چه نسبتی با این انقلاب دارند که برای گرفتن گل خودشان را به زحمت انداخته انددر ذهنم حک شد. عین ده روزی که در ایران بودم همه از گرانی می گفتند و مشکلات اقتصادی که خب حتی...
-
آموزش و پرورش به رسم اینا
پنجشنبه 20 دی 1397 02:32
مهمترین دلیل آمدن ما به این غربت سرد و تاریک ، پسرمان بود که بعد از تجربه آموزش در مالزی نمی توانست با سیستم آموزشی ایران مجددا هماهنگ شود.در مدت اقامت در مالزی پسرم در یک مدرسه آمریکایی درس خواند که برخلاف متد آمریکایی ، سیستم اصلی اش بر آموزش تک به تک بدون رقابت و ارتقا مهارت های فردی بود. وقتی برگشتیم ایران ، کلاس...
-
Julebord
سهشنبه 27 آذر 1397 02:48
شور کریسمس هم درست مثل شور حسینی ، ملت رو گرفته. جالب اینجاست که از اوایل نوامبر ، مردم نروژ به استقبال کریسمس می رند و بازارهای کریسمس برگزار میشه اما از روزهای اول دسامبر هر کسی به مناسبتی دوستان ، همکاران و یا حتی نهادها دولتی و غیر دولتی همکارانشون رو دعوت می کنند که در یک شام زودرس شرکت کنند. این شام به یوله بُرد...
-
دیدار در آسمان
جمعه 23 آذر 1397 20:30
من که از آسمان شهر تو می گذشتم ، تو در دل خاک های تیره شهر می خفتی. من که از آسمان شهر تو به دوردست های ناممکن پر می گشودم تو راهی به سوی آسمان می گشودی. اینگونه بود که در دل آسمان درست روی بستر ابرها جایی که خورشید سلام می کرد سایه ات پر می کشید و تاب می خورد و اشتیاق پرواز را می کشت.
-
خانه افعی
سهشنبه 1 آبان 1397 21:56
کشید توی کمره تپه ، خزید توی پناهگاه کوچکی که شاید به دست آدمی ساخته شده بود یا شاید هم حیوانی خاک نرم کویری را دریده بود تا از گزند آفتاب سوزنده در امان بماند. سرش را پنهان کرد و تنش را سپرد به گرمای کویری زمین. شانه هایش شل ونرم شد . همه بدنش داخل پناهگاه نبود . با یک چشم توان دیدن آسمان صاف ، یکدست و شفاف را داشت....
-
دل آشوبم
سهشنبه 24 مهر 1397 02:14
در دلم هزار زن که چادر به کمر بسته اند رو به روی تشت های مسی نشسته اند و رخت هایشان را با فشار سخت دست هایشان می شویند و کف های سفید با اب های چرکین و سیاه را در هم می چلانند. چقدر دل آشوبم.
-
ایرانِ خسته
سهشنبه 6 شهریور 1397 20:59
ایران خسته تر از آنی بود که انتظارش را داشتم. مردم علیرغم پر زرق و برقشان ، بی رمق به نظر می رسیدند. گرچه زندگی جریان داشت گرچه شادی ها خلق می شد و از بین می رفت اما موجی از خشم فروخورده در نگاه مردم دیده می شد. در فاصله ای بین 20 دقیقه پیاده روی در یک خیابان چهار صحنه زد و خورد و دعوا دیدم. گرچه هنوز هم مردم سعی می...
-
خسته نیستم ، می ترسم
دوشنبه 11 تیر 1397 01:38
خسته نیستم وقتی بعد از ساعت ها کار مدام به خانه باز میگردم و باز کارهای عقب مانده را سر و سامان می دهم و کمی کتاب می خوانم و گاهی هم به ترانه ای گوش میدهم یا فیلمی می بینم. نه خسته نیستم در همصحبتی با عزیزان و خوردن غذایی سبک دور هم. اما به محض ورود به تلگرام یا دنبال کردن اخبار ایران موجی از وحشت ، خستگی و هراس از...
-
کوروش ما ،کوروش اونا
چهارشنبه 2 خرداد 1397 02:31
برخورد با افراد از فرهنگ های مختلف تجربه ای ست که ذهنیت آدمی را می تواند خرد کند و بشکند و از کلیشه های روزمره اش برهاند. گاه حجم ضربه آنقدر سنگین است که دنیا بر سرت خراب می شود و گاه متعجب می مانی که پس این همه سال به چه ایمان داشته ام ؟ مزایا و معایب این برخورد ها می تواند گستره وسیعی را شامل شود اما هر چه که باشد...
-
بهار قطبی
شنبه 26 اسفند 1396 22:40
بهار که می رسد آشفته می شوم از رویش دوباره برگ ها .از سر زدن پرستو ها به سرزمین های رها شده. بهار که می رسد یاد می کنم آن هایی را که دیگر نمی توانند یادم کنند. بهار که می شود دستمال های رنگی پنهان شده در قفسه ها را بیرون می آورم تا به لحظه های شاد گره بزنم. بهار که می شود سرودهای شاد و غمگین هر دو با من می خوانند و...
-
آیا پشیمانم ؟
سهشنبه 10 بهمن 1396 01:51
این روزها هشتک های فراوانی وارد دنیای مجازی می شوند تا خواسته ها و نخواسته های مردمی را متبلور کنند که خودشان را به سختی در تختخواب تکان می دهند تا از اعتراض های مجازی عقب نمانند. یکی از این هشتک ها که الان از مد افتاده همین هشتک من از رای به روحانی پشیمانم است. مبدع این هشتک هر که بود راست یا چپ ، معترض یا مغرض مهم...
-
خاطرات سفید
جمعه 29 دی 1396 02:54
گوشی لعنتی هی خبرهای بد می دهد و من دیگر حتی توان نگریستن به خبرها را ندارم . اشک هایی که از روی گونه ها فرار می کنند و پاهایی که مرا به پشت پنجره می برند . کافیست به جهانی پوشیده از برف بنگرم تا همه سیاهی را به سفیدی ها پیوند بزنم. برف را برای به فراموشی سپردن تاریکی ها دوست دارم. عکس های دریاچه یخ زده برای مهسا...
-
ما سوخته ایم ما غرق شده ایم
یکشنبه 24 دی 1396 18:50
سی ایرانی فقط در سانچی نسوختن ،- هنوز هم دلم می خواهد جای دیگری پیدایشان کنند- همه ما سوخته ایم به لطف این رژیم همه ما سوخته ایم . و همه در عمق بدبختی غرق شده ایم. چقدر بدبختی باید به سرمان بیاید که فکر کنیم هنوز هم زنده ایم. که هنوز نسوخته ایم هنوز هم غرق نشده ایم. چقدر باید بگرییم چقدر باید عذاب بکشیم چقدر باید...
-
این روزها
یکشنبه 10 دی 1396 00:28
وقایع این روزها در ایران مرا عصبی و سرگردان کرده. این سوی دنیا نشسته ای یکهو می بینی بعد از کلی زلزله های اقتصادی و سیاسی و زمینی ، داستان جدیدی در طی سه روز رشد پیدا می کند که مردم را آسیب پذیرتر کرده است. این که ماجرا با هدایت یک جریان خاص از مشهد شروع شد اما از کنترل خارج شده قبول اما چگونه این جریان به طور سراسری...