در دلم هزار زن که چادر به کمر بسته اند رو به روی تشت های مسی نشسته اند و رخت هایشان را با فشار سخت دست هایشان می شویند و کف های سفید با اب های چرکین و سیاه را در هم می چلانند. چقدر دل آشوبم.