انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

خسته نیستم ، می ترسم

خسته نیستم وقتی بعد از ساعت ها کار مدام به خانه باز میگردم و باز کارهای عقب مانده را سر و سامان می دهم و کمی کتاب می خوانم و گاهی هم به ترانه ای گوش میدهم یا فیلمی می بینم.   نه خسته نیستم در همصحبتی با عزیزان و خوردن غذایی سبک دور هم. اما به محض ورود به تلگرام یا دنبال کردن اخبار ایران موجی از وحشت ، خستگی و هراس از فرداهای ناشناس وجودم را فرامی گیرد. 

می ترسم از نیامده های تلخ ، از روزهای بی حیا که شرمشان نمی شود  از چشم  دوختن  به چشم  میلیون ها انسان  بی پناه ، از دردی که در رگ های مردم این سرزمین می جوشد، از خشم فروخورده سال های تحقیر ، توهین و تبعیض  ، از تاری روزهایی که دیگر اجتناب ناپذیر به نظر می رسند. تلخ اما بخشی از واقعیت این سرزمین فرداهای دردناکی است که اکنون در میانه آن مانده ایم.


 یادم هست به محض روی کار امدن روحانی اعلام شد دولت در سایه هم کار خود را شروع می کند. واقعا مگر در یک ملک چند پادشاه می گنجد؟ مارهای روی دوش ضحاک هر روز اضافه می شوند و هر روز فربه تر . تا کی مردم توان تحمل خواهند داشت؟ مانده ام از این همه تکرار های بی ثمر در این تاریخ بی رمق . دلنگرانم برای مردمی که دیگر نفسی هم برایشان نمانده است. 

اقوام و دوستان خوش به حالتان گویان فکر می کنند امثال من در ساحل امن نشسته ایم غافل از این که هرجای دنیا ، هر قدر هم در امان باشی باز وقتی نام وطنت به میان می آید می هراسی ، خواب هایت اشفته می شود و نفست بند می آید.

 سرزمین بی نفس ، تنها و بی پناه ، هر روز دستهای دعای من ، چونان میلیون ها ایرانی رو به   اسمان برافراشته می شوند و  اینبار نه برای بهبود یا ماندگاری که فقط برای آرامشت دعا می کنم.آرامشی که بیش از هزار و اندی سال است از تو به تاراج رفته است روزی به دست مغان و پادشاهان و  روزی به دست گرگ های درنده در پوست میش های مظلوم. خدایا تو همواره ما را از شر این دین باوران ددمنش محافظت خواهی کرد. آمین