انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

این روزها

روزهای تابستان با کمی آفتاب و کلی باران تقریبا تمام شده و دیگر انتظاری نیست گرمای زیادی داشته باشیم.خاطرات این تابستان همه پر بود از دویدن از این کلاس به آن کلاس، کار ، خواندن کتاب و نت برداشتن  و چند تا هم فیلم خوب و یک سریال آمریکایی . البته استرس کرونا رو بیخیال .

بهترین اتفاق امسال برای من خریدن یک Amazon kindle  کوچولو و جمع و جور بود که خواندن کتاب رو برای من  به شدت راحت کرده، حالا با خیال راحت بدون نگرانی از شانه درد کتاب هامو با خودم به همه جا می برم. همین باعث شده وقت بیشتری ذخیره کنم و بتونم کتاب های فارسی بیشتری رو بخونم. جهالت میلان کوندرا رو برای بار دوم ، تازه تموم کردم و الان صفحه 100 کتاب 1984 هستم. دوست داشتم وقت می داشتم و هر کتابی که می خوندم اینجا معرفی می کردم ولی خب نمیشه. یک دوره خاطره نویسی هم به صورت آنلاین شرکت کردم که نیاز هست حتما براش وقت بگذارم و بنویسم. دلم می خواد برگردم و کمی به علاقمندی های شخصی بپردازم خصوصا دوست دارم ترجمه  متون ادبی رو به صورت جدی پی بگیرم. و صد البته با این شرایط کرونا و مشکلات مهاجرت نمی دونم کی خواهم توانست ، فقط مطمئن هستم که زنده ام تا بتوانم بنویسم و ترجمه کنم.

در واقع درس مهمی که اینجا یاد گرفتم زیستن برای خود هست نه دیگران و یک بخشی از این زیست برای خود پرداختن به علاقمندی های شخصی هست. شاید زیستن برای خود خیلی فردگرایانه به نظر برسه اما واقعیت اینه که تا زمانی که نتوانیم از زیستن در این جهان پر آشوب لذت ببریم ، هرگز نخواهیم توانست قدمی در راستای بهبود دنیایی که در آن هستیم برداریم.

نظرات 7 + ارسال نظر
کنجکاو دوشنبه 28 مهر 1399 ساعت 07:12

خوش بینی سرمایه ادامه حیاته، خوشحالم که در حال استفاده از فرصت و وقتتون هستید، من از خوندن مردی به نام اوه خیلی لذت بردم، امیدوارم شما هم لذت ببرید
دارم جزء از کل رو می خونم، خیلی کند پیش میروم، واقعیتش اینه که خیلی تلخه، اما توصیفهاش جالبه، حالا می فهمم که چرا نمیتونم نویسنده بشوم، مطالب ساده به نوعی شگرف و متفاوت شرح و توضیح داده میشود
چه محیطی رو پیشنهاد می کنید،‌ اتفاقا دلم برای خیلی از نوشته هام تنگ شده

بله تنها سرمایه ای که در این روزهای سخت وطن بهش باید دل بست.
من اوه رو خوب درک کردم. می دونید سوئد و نروژ فرق زیادی با هم از لحاظ فرهنگی ندارند حتی در صورت دانستن یکی از این دو زبان شما می تونی اون یکی رو هم متوجه بشی . پروانه در این داستان واقعا شخصیت یک ایرانی مهاجر بود و چالشی که بین اینا شکل گرفت به من فهموند که چقدر خوب بکمن جامعه مهاجر رو دیده و چقدر بر جنبه های مثبتش تاکید کرده در حالی که خیلی ها این حضور بیگانه در سرزمینشان را نوعی اختلال در ساختار جامعه همسانشون می بینند.
جالبه که جز از کل هم جزو کتاب هایی هست که لیست کردم و باید حتما بخونم. اما فعلا دوباره خوانی سوگ سیاوش و عزاداران بیل رو دارم به اضافه ملکوت .
چرا فکر می کنید نویسنده نمی تونید بشید؟ وقتی نوشتن بلد هستید می تونید نویسنده بشید حداقل می تونید روش برای مدتی سرمایه گذاری کنیدو اگر دیدید توانش رو ندارید فقط به نوشتن عادی بپردازید. من که شدیدا معتقدم تا زمانی که تجربه نکردیم نمی تونیم به درستی در مورد اون مساله قضاوت کنیم.

کنجکاو دوشنبه 21 مهر 1399 ساعت 07:48

سلام
من پس ورد وب لاگم رو فراموش کردم، قبلا از طریق ای میل می تونستم بازیابی کنم، حالا ارتباط میده به یه وبلاگ قدیمی تر!
در چه حالی هستید؟ امید که خوب و خوش باشید

سلام
ببخشید من خیلی کم اینجا سر می زنم. شاید بد نباشه از یک سرور خارجی وبلاگ نویسی استفاده کنید و مطالبتون رو کپی پیست کنید به مرور اونجا. این سرورهای ایرانی هیچ امیدی بهشون نیست یکهو می رن هوا
این روزها داشتم کتاب مردی به نام او ه رو می خوندم و یاد شما افتادم. چه جالب که شما هم اینجا پیام گذاشتید. فعلا در حال یادگیری جدی تر زبان نروژی و همینطور مطالعه ادبیات داستانی هستم. تنها راهی که برای گذراندن این شب های زمستانی پیدا می کنم. شما چه خبر؟ امیدوارم ارامش بیشتری رو این روزها تجربه کنید گرچه می دونم یک خرده خوش بینانه است

کنجکاو سه‌شنبه 15 مهر 1399 ساعت 07:35

سلام
شما هم کم کار شدید، فکر کردم که شما با گذروندن دوره خاطره نویسی بیشتر می نویسید، کاش میشد خلاصه یی از دوره یی که گذروندید رو برای ما هم تعریف می کردید
با احترام

سلام
به به بلاخره از شما خبری شد. بسیار خوشحالم که برگشتید به وب
راستش انگار در طالع من همیشه درگیر بودن نوشته شده و خب خیلی کم وقت پیدا می کنم به کاارهای جانبی سر بزنم . چشم در مورد کلاس هم مختصر براتون می نویسم

مهسا دوشنبه 3 شهریور 1399 ساعت 11:40

از دست بلاگ اسکای بدجنس
کامنت من رو نصفه آورده
فرموده بودیم که ما هم خاطره نویسی می کردیم اما به سبب خودسانسوری ذاتی و کمبود اتفاقات قابل به عرض نصفه نیم کاره مانده در مبادئی از تاریخ.
در مورد نویسندگی آنلاین دو نفر رو میشناسم که خوبن تو اینستا پیج دارن. امیدوارم کلاس آنلاین بذارن
مهدی ربّی و حمیدرضا منایی
حوزه‌ی هنری هم سایت داره و مکاتباتی قدیم ها کار می کرد.
امثال مرتضی برزگر و حسین ثناپور هم هستند اما به شخصه کتابهاشون رو در حد استادی داستان نویسی ندیدم.

واقعا از دست این سیستم معیوب الدوله
چقدر جالب احساس می کنم خاطره نویسی دروازه ورود به نوشتن حرفه ای هست و می دونم که تو نویسنده خوبی هستی
ممنون از اطلاعاتی که دادی . دارم برنامه ریزی می کنم با حوصله اما انشااله با تدوام برم به سوی یادگیری در حوزه ادبیات داستانی
دارم هزار و یک شب می خونم این روزها خیلی متاسف شدم که چرا تا حالا نخوندمش

مهسا یکشنبه 2 شهریور 1399 ساعت 20:36

کتابهای زیر هم از منظر آموزش نوشتن خیلی خوبن
حرکت در مه : محمد حسن شهسواری. به قول خودش میگه هرچی که از رمان نویسی بلد بوده تو این کتاب مطرح کرده. جزو کتابهای خیلی خوب هست در حوزه‌ی تالیف و به شخصه ازش زیاد یاد گرفتم. خوبیش اینه که از طریق فیدیبو میشه تهیه کرد. البته نمی دونم اونجا می تونی از فیدیبو کتاب بخری یا نه.
در کل محمد حسن شهسواری مقالات و نوشته های خوبی داره و باز در اینستا می تونی پیداش کنی.
کتاب خوب دیگه هم در حوزه‌ی نگارش داستان کوتاه :کتاب
یک درخت یک صخره یک ابر هست که در ابتدا درباره ی داستان کوتاه صحبت کرده و در ادامه نمونه های خوب ادبیات جهان رو آورده و با ارجاع به همون داستانها، آموزش هم داده.
نمی دونم با مترجمین خوب در ارتباط هستی یا نه. اما نرگس قندیل زاده در زبان عربی و شهلا حائری در زبان فرانسه خیلی توانا هستند و وقتی کتابهاشون رو می خونی تمام ظرایف زبانی رو در ترجمه احساس می کنی

این بود انشای من
اینقدر ضعف در ترجمه داریم که واقعا ذوق کردم وقتی دیدم جدی به دنبال این کار هستی. موفق باشی عزیزم .

مرسی مرسی یه دنیا. حرکت در مه رو شنیده بودم ولی یک درخت .... رو نه مرسی که راهنمایی کردی. اره ما خدا رو شکر به فیدیبو دسترسی داریم هنوز هم حساب بانکی تو ایران لق لق کنان بدون رمز پویا کار می کنه.
کار ترجمه رو به عنوان یک کار حاشیه ای اما جدی می خوام دنبال کنم. مترجم خاصی رو نمی شناسم ولی این کار زمان می بره تا زمانی که مطمئن نشم که مترجم خوبی شدم کاری منتشر نخواهم کرد . به هر حال ممنون از کمک های فکری و راهنمایی هات

مهسا یکشنبه 2 شهریور 1399 ساعت 20:20

خواهش عزیزم
خوشحالم که هنوز گاه گاهی می نویسی.

در مورد خاطره نویسی کاملا درست میگی. ضعف و تنبلی ایرانی ها رو می رسونه

جالبه در امریکا ملت پول می دن که خاطراتشون رو یک حرفه ای بنویسه

مهسا یکشنبه 2 شهریور 1399 ساعت 00:52

به به... چه همه کارهای خوب و خبرای خوب. امیدوارم که همین طور پربار جلو بری و به هدفت برسی فرزانه جان
دوره‌ی خاطره نویسی برای چیه؟ برای تقویت نوشتن؟
راستی به ستاره ها به باران برسان سلام ما را. اینجا شهریور شروع شده اما همچنان هوا داغه و آسمون هم بر زمین بخیل.

چقدر خوب که همیشه هستی مهسا جان
ممنونم از آرزوی زیبات امیدوارم که شما هم موفق باشی مثل همیشه
در مورد خاطره نویسی ، می دونی که ما ایرانی ها سابقه و حتی تبحر زیادی در خاطره نویسی نداریم. ادبیات ما خالی از خاطره نویسان حرفه ای هست. گذروندن این دوره ضمن این که یک نوع تراپی محسوب میشه به سبکی از ادبیات نوشتاری که ما بهش بها نمی دیم هم می پردازه.
اتفاقا ازت می خواستم راهنمایی بگیرم و در دوره های داستان نویسی آنلاین ثبت نام کنم. دارم به صورت جدی به کار ترجمه ادبیات داستانی فکر می کنم و به نظرم میاد که حتما باید دوره های داستان نویسی رو هم بگذرونم.
ما متاسفانه اصلا تابستون خوبی نداشتیم. یه جاهایی دقیقا پاییز شده بود. می دونی که الان اون آفتاب گرم شما آرزوی ماست سلام من رو به خورشید برسون. گرچه به زودی دیگه هوا اونجا هم پاییزی میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد