تقدیر آدمی را به هر سوی می برد و افسانه اختیار آدمی را به بازی می گیرد. خدایان بر ما می خندند و لاف های ما را یاوه هایی بی سر و ته می پندارند که از دهان موجوداتی ضعیف جاری می شوند.
هرمس پیغام خدایان بر دوش ، المپ را به سوی دستان من می پیماید شاید این بار پیام افرودیت برای ماندن و زیستن باشد نه پیغام هراس آور هادس .
هر چه باشد من ایستاده ام در بلندای کوهی استوار ، در هجوم بادهای پاییزی ، بی هیچ هراسی از افتادن در عمق دره که اگر بیافتم هم می دانم ایستاده افتادم نه خزنده و گره خورده در آغوش خواب.
زیستن را باید زیست.
زیستن را باید زیست. میتونه عالی ترین و منحصر بفرد ترین شعار ، برنامه یا دستاورد شمرد
گریزی از زیستن نیست ،حتی در سلول های مرگ هم زیستن جاری است