انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

دل آشوبم

در دلم هزار زن که چادر به کمر بسته اند رو به روی تشت های مسی نشسته اند و رخت هایشان را با فشار سخت دست هایشان می شویند و کف های سفید با اب های چرکین و سیاه را در هم می چلانند. چقدر دل آشوبم.


نظرات 3 + ارسال نظر
کنجکاو دوشنبه 30 مهر 1397 ساعت 10:16

سلام
توصیف روشنی از این روزهاست
شاید، بلکه، امید، انشاءالله ختم به خیر شود

سلام
نه متاسفانه چشم انداز روشنی در پیش رو نیست.

مهسا پنج‌شنبه 26 مهر 1397 ساعت 20:16

چراغ قریه خاموش است انگاری.

بدجور نازنین همه کرکره کشیدیم پایین و درگیر زندگی شدیم .بعضی وقت ها یه تنفس کوتاه در این خانه منو رام می کنه

مهسا سه‌شنبه 24 مهر 1397 ساعت 17:23

فرزانه جان این جملات پیش درآمد داستان هستند یا خدایی نکرده شرح ما وقع؟!؟ امیدوارم که مشکلی نباشه.

نه عزیزم شرح حال این روزهای ملتی درد منده که از زبان اول شخص داره گفته می شه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد