انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

انارستان

شروع که می شوی پایان را باور نکن

گرما

بلاخره گرما به ما هم رسید . دو روز هست که درجه 28 و 32 رو تجربه کردیم که بسیار نادر هست برای نروژ. البته در شمال ، هوا همچنان خنک هست ولی ما که در پایتخت هستیم واقعا در این دو روز هلاک شدیم. گزارش هواشناسی می گه که دو روز آینده هم گرم خواهد بود. تمام جولای هوا بارونی بود و خنک . حتی موقعی که در فرانسه دما به 38 رسیده بود اینجا خنک بود. شاید به نظر بیاد که 32 خیلی هم دمای بالایی نیست ولی واقعیت اینه که اطراف اسلو دریاست و حومه شهر هم پر از دریاچه و رودخونه. همه  اینا باعث شده درجه رطوبت هوا بالا بره و گرما آزار دهنده باشه.خصوصا اگه سرکار باشی چون امکانات خنک کننده در اینجا مثل کشورهای گرم نیست. اکثر خونه ها یه پنکه کوچیک برای خنک کردن دارند . برخی از ادارات هم کولرهای برقی . مردم هم اینجا منتظرن فقط یه خرده آفتاب بشه که برن لب ساحل و حمام آفتاب بگیرند. اون هایی هم که دسترسی به ساحل ندارن توی  پارک و حتی جلوی چمن های خونشون دراز می کشند و خودشون رو برنزه میکنند. به همین خاطرهم سرطان پوست یکی از شایع ترین سرطان های این منطقه است. ما هم که از آفتاب فرار می کنیم خدا نکرده سبزه  نشیم . دقیقا هر کس هرچی نداره رو آرزو می کنه :))

نظرات 11 + ارسال نظر
کنجکاو چهارشنبه 20 آذر 1398 ساعت 12:29

سلام
شما به دیده لطف می‌نگرید
من ترجیح میدهم و امیدوارم مسئولیت پذیر باشم تا فرافکنی، بیشتر بر خودم تمرکز کنم تا محیط. پذیرفتن خطا در درک به سعه صدر و علو طبع نیازمند ست، اصلاح اندیشه و بازنگری به بلوغ فکری و همت والا بستگی دارد. نشستن در کنج عافیت و طلب خیر کردن بسی ساده اندیشی ست.
به مرور من از دیگران سلب انتظار کردم یا به حداقل رساندم، (منفی گرایی عمیق)، تمام یا حداکثر توجه و انتظار را معطف به خودم کردم. اینجاست که کم اوردن خیلی بحرانی و نزدیک به فاجعه ست!
سپاسگزارم که حوصله میکنید و همدلی.

سلام سلام
قطعا شما انسان مسولیت پذیری هستید که تونستید به مرحله از آگاهی برسید. و من شک ندارم که از این مرحله بحرانی هم با همه سختی ها و افتادن و بلند شدن هاش بلاخره بیرون میاد. موفق باشید

کنجکاو سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 15:21

ازخودم می پرسم چرا بایستی ابراز ناراحتی کنم؟ از اینکه کم اوردنم را بیان میکنم بیشتر رنج می برم تا احساس کم اوردن
متاسفم که باعث رنجش تان می شوم

اول اینکه باعث رنجش من نمیشید. دوم اینکه این کم آوردن نیست از نظر من. یک لیوان هم بلاخره حجم معینی از آب را تحمل می کند. سال ها فشار ذره ذره همه ما را لبریز می کند از رنج . یک روز لیوان من سریز می شود یک روز فرد دیگری.اما اینکه شهامت داشته باشیم و اعتراف کنیم که نیاز به کمک داریم به نظرم فوق العاده ارزشمند است .خیلی وقت ها ادم ها نمی توانند درکی از حالات روحی خودشان داشته باشند و در همان چرخه تلخ می مانند . به قول شما روانشناس ها نصف درمان پذیرفتن بیماری است. پس اینکه می دانید آرام نیستید 50 درصد راه را رفته اید واین که دست به سوی دیگران برای یاری گشودید بازم هم چند گام مهم جلو رفته اید نتیجه اینکه من برای شما نگران نیستم. سخت می گذره به شما ولی حتما می گذرونی و بعد به دیگران کمک می کنی انشااله

ماه خانوم سه‌شنبه 2 مهر 1398 ساعت 10:51 http://mahebarani.blogfa.com

چه جالب و چه تفاوت هایی، من جات بودم برنز میکردم ایرانی جاانم

به به ولکام بک ، کجایی الان؟ الان دیگه کوچولوت باید یه شیرین زبون با نمک شده باشه. بنویس هر از گاهی .
ما خودمون برنزه خدا داد هستیم دیگه بیشتر از این

مهسا یکشنبه 24 شهریور 1398 ساعت 23:39

سلام فرزانه جان. چطوری خانوم. می گم اینجا که بادهای پاییزی وزان شدن، اون طرف ها چه خبر؟

سلام مهسا جان
والا ما یه ماهی هست مزه پاییز رو احساس می کنیم. امسال از دو سال قبل زودتر پاییز شروع شد.تغییرات آب و هوایی واقعا پدیده خطرناکی شده . دیروز دیدم چند تا جوان روی تکه های یخ واستادن و یه طناب هم انداختن گردنشون تا با این حرکت نمایشی نشون بدن که بشر رسما با بی توجهی به محیط زیست داره خودکشی می کنه.

مینو پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 23:52 http://milad321.blogfa.com

مثل اینکه امثال بعضی ککشورهای اروپایی هم گرممم بوده.ایران هم بنظرم گرم تر از سالهای قبل بود.

ظاهرا توی فرانسه و آلمان گرما آزار دهنده بوده و باعث مرگ هم شده. اینجا دمای 27 به بالا رو می گن گرم.ولی خب امسال دمای سی و دو هم بود که خب برای اینجا که کولر و پنکه در کمتر خونه ای پیدا میشه واقعا دمای بالایی بود

کنجکاو دوشنبه 4 شهریور 1398 ساعت 12:47

سلام
قرار نیست شما مطلب جدیدی بنویسید؟

سلام
نمی دونم شاید حس و حال نوشتن دست بده به زودی

کنجکاو یکشنبه 3 شهریور 1398 ساعت 10:23

سلام
چندباری هست که کامنت میگذارم اما گویا منتقل نمیشود؟

سلام
ظظاهرا الان درست شده. ممنون از همراهیتون

مهسا سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 02:57

حیف از بافتهای قدیمی و اون معماری های با شکوه که از بین رفتند. در شهر ما هم بخش بزرگی از بافت تاریخی رو بخاطر خیابون کشی یا نوسازی از بین بردند و البته پول خوبی هم دادند اما حالا بعد گذشت سالها، پشیمون هستند که اجازه ی تخریب دادند، اما پشیمونی چه سود.
چقدر رسم و رسومات قشنگی داشتند.
شاید الان هم در باکو اون جشنها برگزار بشه.

در ضمن بالاخره من به روز کردم

اره واقعا حیف ولی من فکر می کنم این وظیفه شهرداری هاست که بافت های سنتی رو حفظ کنند نه مردم عادی. در خیلی از کشورها مردم حق نوسازی خارجی بنا رو ندارند . خصوصا در بافت های مرکزی یا حتی ها خونه های شخصی بالای صد سال .
دارم میام بخونم نوشته های خوبت رو

مهسا پنج‌شنبه 17 مرداد 1398 ساعت 14:10

باکو قشنگ بود یعنی ظاهر شهر رو خیلی تمیز و مدرن و امروزی کردن، اما بافتهای قدیمی هم داره که به طرز جالبی با دیواره های کرم رنگ جلوشون رو بستن که دیده نشن. در مقام مقایسه به نظرم تبریز ایران دیدنی تر باشه، البته من تبریز رو در کودکی دیدم ولی وصفش رو خیلی شنیدم. اگر فرصتی پیش اومد برای توقف دو روزه جای خوبیه، اما بیشتر از اون مجالی برای گردش نداره. جالبه که میگی تو ترانه های ترکی ازش یاد شده. الان به نام شهر باد و آتش مشهوره و سه تا برجی هم که ساختن برای نماد باکو همین ویژگی رو القا می کنه.

تبریز هم بافت قدیمیش رو از دست داده . من بعد از سالها رفتم محله ای که خونه پدربزرگم اونجا بود.خونه با اون حیاط بزرگ درخت های گیلاس و سیبش شده بود یه آپارتمان بلند که البته به همت دایی محترم درست شده و کوچه هم نه رنگ و بوی گذشته رو نداشت
اره باکو مثل یک برادر گمشده بود برای نسل قدیم ترکهای تبریز وجالب هست این که نمادهای باد و آتش رو هنوز هم دارند. در فولکلور آذربایجان چهارشنبه های اخر سال هر کدام به اسم چهارشنبه آب ، باد و اتش نامگذاری شده بود و قبل از اینکه رضا خان پنجه مسترقه یا همان گاهنبار خلقت انسان رو از تقویم ایران حذف کنه مراسم مخصوص این چهارشنبه ها برگزار میشده. ولی خب زمان هم به تازیانه مدرنیته زده شد

مهسا چهارشنبه 9 مرداد 1398 ساعت 17:00

امیدوارم که تو درسها موفق باشی فرزانه جان. یه تعطیلات خوب، کلی انرژی میده واسه یه شروع دوباره
دختر، پارسال باکو بودم

ممنونم.البته تعطیلات من فقط کار بود متاسفانه.
چقدر خوب باکو باید زیبا باشه. من فقط در ترانه های ترکی مدام باهاش دیدار کردم . یه جور نوستالژی برای ما آذری ها داره این منطقه

مهسا شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 17:26

باز شد دیدگان من از خواب
به به از آفتاب عالم تاب
منم از برنزه شدن فراری هستم در سفرم به باکو دیدم که مردم چه پوستی از خودشون میکنند واسه آفتاب گرفتن.
چه خبرا؟ خوش می گذره؟ درس در چه حاله؟

چشم ما هم به جمال مهسا خانوم باز شد. پس سفر بودی که وب اینقدر خلوت شده بود ای ترک شهر آشوب
از درس هیچی نگو که کلا بیخبرم. الان توی تعطیلات هستیم از اول آگوست تصمیم گرفتم با یه شیب ملایم برم سراغ درس ها که یکهو مغزم هنگ نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد